مقایسه‌ی معماری ماوراءالنهر بخارا و سمرقند با خراسان بزرگ که بخش‌هایی از ایران، افغانستان و ترکمنستان امروزی را شامل می‌شود، یکی از کلیدی‌ترین موضوعات در شناخت معماری اسلامی شرق جهان اسلام است. در نگاه اول، همه‌ی این مناطق تحت تأثیر فرهنگ ایرانی-اسلامی هستند، امّا با نگاهی دقیق‌تر، تفاوت‌های عمیق و مشخصی به دلیل عوامل جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی آشکار می‌شود. به طور خلاصه می‌توان گفت: معماری خراسان: اصیل، خالص و متمرکز بر عملکرد و بیشتر تحت تأثیر سنّت‌های کهن ایرانی و نیازهای اجتماعی است و معماری ماوراءالنهر (بخارا و سمرقند): نمایشی، باشکوه و تزئینی و بیشتر تحت تأثیر جاده ابریشم، ثروت بازرگانی و تمایل به نمایش قدرت و عظمت.

 ۱. پیشینه و زمینه تاریخی-فرهنگی
برای درک پیشینه تاریخی فرهنگی معماری خراسان در مقابل معماری سمرقند و بخارا باید به موارد زیادی توجه داشت که کلید رمزگشایی از اصالت و شکوه معماری این سرزمین کهن است. برای توصیف این پیشینه، ابتدا باید به خراسان و سرزمینی سفر کرد که نه تنها جغرافیا، که یک ایدهِ بزرگ بود؛ خاستگاه زبان فارسی نوین، چهارراه تمدن‌ها و آتشفشان همیشه جوشان فرهنگ و اندیشه.
تصویر خراسان کهن، فراتر از مرزهای سیاسی امروزی است. این سرزمین پهناور که بخش‌های عظیمی از شرق ایران، افغانستان، ترکمنستان و ازبکستان کنونی را در بر می‌گرفت، همواره نگین شرق جهان اسلام به شمار می‌رفت. امّا آنچه به معماری خراسان روح بخشید، پیشینهِ عمیقاً فرهنگی و عرفانی آن بود. اینجا خاستگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی بود که با شاهنامه، هویت ایرانی را احیا کرد. شهرهای بلخ، بخارا (که هرچند در ماوراءالنهر است، ولی تحت حوزه نفوذ فرهنگی خراسان بود)، نیشابور و مرو، کانون‌های تولید علم و ادب بودند. در چنین بستری، معماری نه برای خودنمایی، که برای پاسخگویی به نیازهای اصیل جامعه مثل نیاز به عبادت، آموزش، و تامّل رشد کرد. مساجد و خانقاه‌های خراسان، بیش از آنکه نمایشی از قدرت دنیوی باشند، تجلی‌گاه سادگی و معنویّت بودند.
شالودهِ معماری خراسان بر بستری از تمدّن‌های درخشان پیش از اسلام استوار شده است. این منطقه قلب امپراتوری اشکانیان و ساسانیان بود و میراث معماری آن دوران مانند استفاده از ایوان‌های بلند، گنبدها و طرح‌های چهارایوانی به طور مستقیم وارد معماری اسلامی خراسان شد. وقتی مسجد جامع اصفهان یا نائین را می‌بینید، در واقع در حال تماشای تداوم زندهِ همان سنّت‌های معماری پارتی و ساسانی هستید که با روح اسلام آمیخته شده‌اند. این پیوند ناگسستنی با گذشته، به معماری خراسان هویتی اصیل و ریشه‌دار بخشیده که کمتر دچار دگرگونی‌های زودگذر می‌شود.
با ظهور اسلام و به ویژه در دوران طلایی آن (سده‌های چهارم و پنجم هجری)، خراسان به یکی از کانون‌های درخشان علم و حکمت در کل جهان اسلام تبدیل شد. دانشمندانی مانند ابوعلی سینا، بیرونی و خوارزمی از اینجا برخاستند. این شکوفایی علمی و فرهنگی، نیازمند فضاهای معماری متناسب با خود بود. مدارس نظامیه برای آموزش، کتابخانه‌های عظیم برای حفظ دانش، و کاروانسراهایی برای امنیّت جاده ابریشم. معماری در این دوره، کاربردی و عقلانی شد. بناها نه با تزئینات افراطی، بلکه با هندسه‌ای محکم، پلان‌هایی کارآمد و مصالح بومی مانند خشت و آجر ساخته می‌شدند تا خدمت‌گزار جامعهِ دانش‌بنیان آن روزگار باشند.
شاید عمیق‌ترین تاثیر را بر روح معماری خراسان، عرفان و تصوّف گذاشت. این سرزمین، خانهِ بزرگانی مانند ابوسعید ابوالخیر، عطّار نیشابوری و به طور غیرمستقیم، مولانا جلال‌الدّین بلخی بود. فلسفهِ عرفان بر سادگی، درون‌گرایی و گذر از ظاهر به باطن تاکید دارد. این تفکّر، به وضوح در معماری خراسان متجلّی است. درون یک آرامگاه یا مسجد خراسانی، با فضایی رواق روبرو می‌شوید که آرامش‌بخش است. نور به گونه‌ای تنظیم می‌شود که حال و هوای معنوی ایجاد کند. تزئینات اگر باشد، غالباً از همان مصالح اصلی بنا(آجر) و به صورت نقوش هندسی یا کتیبه‌های خطّی ساده است. این سادگی، فریادی برای توجّه به معناست، فریادی که از دل تاریخ پرحادثهِ این سرزمین برآمده و در کالبد معماری آن جاودانه شده است.
معماری خراسان، روایتگر تاریخ پرفراز و نشیب مردمی است که عظمت را در اصالت و معنویت جستجو می‌کردند، نه در ظاهر پرزرق و برق. این معماری، داستان مقاومت فرهنگی، عقلانیت علمی و شکوه عرفانی را در خود حک کرده است.
برای درک شکوه خیره‌کننده معماری سمرقند و بخارا، باید به قلب جاده ابریشم سفر کرد، جایی که معماری نه تنها برای عبادت یا سکونت، که برای به رخ کشیدن قدرت، ثروت و هنر یک تمدن در تقاطع جهان ایستاده بود.
سمرقند و بخارا، در گذرگاه طلایی جاده ابریشم، به‌عنوان کانون تجارت جهانی قد برافراشته بودند. این موقعیت بی‌نظیر جغرافیایی، آن‌ها را به چهارراهی بدل کرده بود که نه تنها کالاها، که ایده‌ها، مذاهب، سبک‌های هنری و نیروهای سیاسی گوناگون در آن در تلاقی بودند. این شهرها پذیرای فرهنگ‌های ایرانی، یونانی، ترکی، چینی و هندی بودند. این آمیختگی فرهنگی، زبانی جهانی برای معماری پدید آورد؛ زبانی که در آن می‌توان ردپای نقش‌های ابری چینی را در کنار اسلیمی‌های ایرانی و ظرافت‌های ترکی دید. برخلاف خراسان که هویتی بیشتر درون‌گرا و فرهنگی داشت، معماری ماوراءالنهر، هویتی برون‌گرا و نمایشی یافت، طراحی شده برای جلب توجّه بازرگانان و سفرایی که از چهار گوشه جهان به این شهرها می‌آمدند.
شکوفایی واقعی معماری در این منطقه، با ظهور سلسله‌های قدرتمند و ثروتمندی که این شهرها را به پایتختی برگزیدند، رقم خورد. سامّانیان در بخارا، با ساخت آرامگاه اسماعیل سامّانی، وفاداری خود را به سنّت‌های ایرانی و نبوغ آجرکاری به نمایش گذاشتند. امّا اوج این شکوه در دوران تیموریان و به ویژه در زمان فرمانروایی امیر تیمور در سمرقند تجلی یافت. تیمور با آرزوی ساختن پایتختی که بی‌همتا در جهان باشد، بهترین معماران، صنعتگران و هنرمندان را از سراسر امپراتوریش از شیراز و اصفهان تا دهلی به سمرقند کوچاند. این سیاست بود که هنر معماری ایرانی را با نیروی کار و آرمان‌های یک فاتح ترکیبی بی‌نظیر ساخت. میدان ریگستان با مدارس عظیمش، مسجد بی‌بی خانم و آرامگاه گور امیر، تنها برای عبادت یا آموزش نبودند، بلکه نمادهای قدرتمندی از شکوه بی‌چون و چرای امپراتوری تیموری و جاودانگی نام سازندگانشان بودند.
معماری سمرقند و بخارا، به ویژه در دوره تیموری، از یک فلسفه زیبایی‌شناختی عمیق سرچشمه می‌گیرد. بازآفرینی بهشت بر روی زمین. این ایده در تزئینات پیشرفته و رنگ‌های درخشان بناها کاملاً محسوس است. استفاده گسترده از کاشی‌های معرّق با طرح‌های هندسی پیچیده که نماد نظم کیهانی است، کاشی‌های هفت‌رنگ با نقش‌های اسلیمی و گل و برگ که باغ‌های بهشتی را یادآوری می‌کنند، و رنگ‌های لاجوردی(نماد آسمان) و طلایی(نماد نور الهی)، همه و همه در کنار هم فضایی خلق می‌کنند که گویی بازدیدکننده از دنیای خاکی گذر کرده و به قلمرویی ملکوتی پا گذاشته است. این نمایش رنگ و نور، در کنار گنبدهای پیازی شکل عظیم و مناره‌های بلند و فیروزه‌ای، دعوتی است برای تحسین عظمت خلقت و قدرت حاکمی که قادر به ساختن چنین بهشت زمینی بوده است.
معماری سمرقند و بخارا، روایتگر داستان شهرهایی است که در مرکز جهان ایستاده بودند. این معماری، آیینه تمام‌نمای ثروت افسانه‌ای، قدرت سیاسی بی‌رقیب و آرمان‌های بلندپروازانه‌ای است که از تلاقی فرهنگ‌ها و نیروی خلاق هنرمندان در دل تاریخ زاده شد. هر بنایی در این شهرها، تنها یک ساختمان نیست، بلکه بیانیه‌ای باشکوه از هویتی است که می‌خواست چشم جهان را خیره کند.



نمایی از کاشی‌کاری‌ها و معماری داخلی  و سردر ورودی مقبره ابوسعید ابوالخیر در ترکمنستان

 ۲. مصالح ساختمانی
برای درک اصالت و شکوه معماری خراسان، باید از دنیای رنگ‌های درخشان و تزئینات چشمگیر فاصله گرفت و به سرزمینی سفر کرد که زیبایی را در ژرفای ماده و سادگی بی‌پیرایه جستجو می‌کند. در اینجا، مصالح تنها برای پوشش نیستند، بلکه خود، ذات و هویت بنا هستند.
اساس و شالوده معماری خراسان را خشت و گل تشکیل می‌دهد. این دو ماده، که از دلِ خودِ زمین این سرزمین کویری برمی‌آیند، به بناها حالتی کاملاً ارگانیک و پیوسته با طبیعت اطراف می‌بخشند. برخلاف سنگ مرمرهای درخشان سمرقند، خشتی که در کالبد مسجد جامع نائین یا کاروانسراهای دشت خراسان دمیده شده، گرمی آفتاب و نرمی باد را در خود دارد. این مصالح، معماری را نه تحمیل شده بر طبیعت، بلکه زاده شده از آن جلوه می‌دهند. ساختمان‌های خشتی با رنگ‌های خاکی و نخودی خود، در سپیده‌دم و غروب، چنان با افق یکی می‌شوند که گویی از آغاز زمان آنجا ایستاده‌اند. این هماهنگی کامل با محیط، اوّلین درس معنویّت و سادگی را به بیننده می‌آموزد.
وقتی خشت، استحکام بیشتری طلب کرد، آجر به عنوان ستون فقرات تمدّن معماری خراسان پدیدار شد. امّا آجر در اینجا، نه همچون سمرقند زیر پوششی از کاشی پنهان می‌شود، بلکه خود، به عنصری ناب و تزئینی بدل می‌گردد. هنرمند معمار خراسانی با چیدمانی استادانه از آجرها، بزرگ‌ترین شاهکارهای تزئینی را خلق کرد. در مسجد جامع اصفهان (که از دستاوردهای معماران خراسانی است) یا در مناره‌های کهن دامغان و سمنان، با سمفونیی از آجرکاری مواجهیم. آن‌ها با قرارگیری در کنار هم و ایجاد فرورفتگی و برجستگی، نقوش هندسی پیچیده و کتیبه‌هایی خلق می‌کنند که با گذر خورشید در طول روز، بازی دلنشینی از سایه و نور را به نمایش می‌گذارند. این نبوغ در استفاده از خودِ مصالح پایه برای آراستگی، نشان از عمق هنری و عقلانیت معمارانی دارد که زیبایی را در ذات ماده جستجو می‌کردند، نه در پوشش آن.
در فضای درونی بناهای خراسان، گچ نقش خود را ایفا می‌کند. این ماده انعطاف‌پذیر، به دست گچ‌بران چیره‌دست، به کتیبه‌هایی با خطوط ظریف کوفی و نسخ، و نقوش هندسی و اسلیمیِ کم‌برجسته بدل می‌شود. برخلاف کاشی‌های رنگین سمرقند که فریاد می‌زنند، گچ‌بری‌های خراسان درون‌گرا و نجیب هستند. آن‌ها نور ملایمی که از نورگیرها می‌تابد را به نرمی جذب و پخش می‌کنند و فضایی آرام، مناسب برای عبادت و تأمل خلق می‌نمایند. این گچ‌بری‌های ساده و اصیل، همچون نقاشی‌هایی مینیمال بر بومی خاکی هستند که قصّه‌های بی‌پیرایه معنویّت را روایت می‌کنند.
معماری خراسان با مصالحش یک تن واحد است. خشت، آجر و گچ، همچون واژگانی هستند که هنرمند این سرزمین، با آن‌ها شعری سروده است؛ شعری که از اصالت، سادگی و ژرفای یک تمدّن کهن حکایت دارد. این معماری، زیبایی را نه در افزودن، که در کشف حقیقت نهفته در خود ماده می‌جوید.  
با این حال مصالح به کار رفته در سمرقند و بخارا، تنها مواد ساختمانی نبودند، بلکه همان نقشی را ایفا می‌کردند که رنگ‌ها بر روی بوم یک نقاش؛ آن‌ها داستان ثروت، قدرت و زیبایی‌شناسی بی‌نظیر این شهرهای افسانه‌ای را روایت می‌کنند. اگر معماری ماوراءالنهر را یک شاهنامه تصویری بدانیم، فصل نخست آن با خشت و آجر نوشته شده است. این مصالح بومی و در دسترس، اسکلت اوّلیه تمدّن در این سرزمین کویری را ساختند. امّا برخلاف خراسان که سادگی آجر نمایان بود، معماران بخارا و سمرقند، آجر را به کمالی رساندند که خود به عنصری تزئینی بدل شد. در آرامگاه اسماعیل سامّانی در بخارا، که از کهن‌ترین شاهکارهای معماری اسلامی است، با سمفونیی از آجرکاری مواجه می‌شویم. آجرها در این بنا نه تنها برای استحکام، که با آرایشی حساب شده و ایجاد سایه‌روشن‌های موزون، نقش‌های هندسی پیچیده و زیبایی خلق می‌کنند که با گذشت هزاران سال، همچنان بیننده را مسحور می‌کند. این بنا گواهی می‌دهد که هنرمندان این دیار، از ساده‌ترین مصالح، عالی‌ترین جلوه‌های هنری را آفریدند.

مقبره امیر اسماعیل سامانی در شهر بخارا

با گذر زمان و به ویژه در دوران اوج شکوه، یعنی عصر تیموری، معماری ماوراءالنهر پا را از حد آجر فراتر گذاشت و لباس ابریشمین کاشی بر تن کرد. اینجا بود که انقلابی رخ داد: انقلابی از رنگ و نور. استفاده گسترده از کاشی معرق، که مانند قطعات یک پازل قیمتی کنار هم چیده می‌شدند، و کاشی هفت‌رنگ، به معماران اجازه داد تا بناهای خود را به تابلویی باشکوه از نقوش هندسی، اسلیمی‌های پیچان و کتیبه‌های قرآنی بدل کنند. امّا اوج این هنرنمایی در انتخاب رنگ‌ها بود: لاجوردِ آسمانی و فیروزه‌ای درخشان. این رنگ‌ها برای بیننده‌ی آن دوران، نمادهایی از گنبد آسمان، آب‌های زلال بهشت و فضایی ملکوتی بودند. وقتی به مسجد بی‌بی خانم در سمرقند یا مجموعه ریگستان می‌نگرید، این دریای از رنگ آبی است که بیش از هر چیزی چشم را می‌رباید و بنا را نه به عنوان جسمی خاکی، بلکه به عنوان پلی میان زمین و آسمان معرفی می‌کند.
در کنار این همه رنگ، تیمور و جانشینانش برای نمایش بی‌چون و چرای قدرت و عظمت امپراتوری خود، به سراغ گران‌بهاترین مصالح رفتند: سنگ مرمر. استفاده از صفحات بزرگ و صیقلی سنگ مرمر برای پوشش‌های دیوار، ستون‌ها و حتی گنبدها (همانند آرامگاه گور امیر)، حال و هوایی از شکوه، صلابت و ابدیّت را به فضا می‌بخشید. سردی و درخشندگی سنگ مرمر در تقابل با گرمی و نرمی آجر و درخشش رنگین کاشی‌ها، ترکیبی حیرت‌انگیز خلق می‌کرد که هم قدرت دنیوی فاتحی بزرگ و هم آرمان‌های متعالی هنری را یکجا به نمایش می‌گذاشت.
مصالح در سمرقند و بخارا هرکدام روایتی جداگانه دارند: آجر، روایتگر اصالت و نبوغ بومی؛ کاشی، ترجمان عشق به رنگ و تجسم بهشت بر روی زمین؛ و سنگ مرمر، نماد قدرت و جاه‌طلبی امپراتوری بی‌همتا. این ترکیب استادانه، معماری را پدید آورد که نه تنها برای استحکام، که برای اوج‌گیری روح و به تحسین واداشتن هر بیننده‌ای خلق شده بود.

 ۳. تزئینات و نقوش
تزئینات و نقوش در معماری خراسان، حکمتِ پنهان در سادگی است. اینجا، هنر نه برای فریفتن چشم، که برای آرامش جان و هدایت اندیشه به کار رفته است. برخلاف شکوه رنگارنگ و پرجزئیات سمرقند، زیبایی‌شناسی خراسان، زیباییِ کم‌گویی و ژرف‌اندیشی است.
قلب تزئینات خراسان را باید در هنر آجرکاری جستجو کرد. معمار خراسانی، آجر را نه فقط یک مصالح ساختمانی، که یک زبان هنری تمام‌عیار می‌دانست. با چیدمان استادانه آجرها در کنار هم، ایجاد فرورفتگی‌ها و برجستگی‌های حساب شده، و ترکیب آجرهای تراشیده در اندازه‌های مختلف، نقوشی خلق می‌شد که از دور ساده و بی‌آلایش، امّا از نزدیک، دنیایی از پیچیدگی‌های هندسی را آشکار می‌کرد. این نقوش که اغلب شامل طرح‌های لوزی، ستاره‌ای و اشکال تکراری (طرح هرمَسی) بودند، نمادی از نظم کیهانی و بی‌پایانی خلقت به شمار می‌رفتند. بازی سایه و نوری که بر روی این برجستگی‌های آجری می‌افتاد، به بنا در طول روز حیات می‌بخشید و حال و هوایی روح‌نواز و متعالی ایجاد می‌کرد. در مناره‌های مسجد جامع دامغان و سمنان، این سمفونی آجر و نور را به تماشا می‌نشینیم.
در فضای درونگرای مساجد و آرامگاه‌های خراسان، هنر گچبری به کمال خود می‌رسد. این هنر، رسانه‌ی اصلی برای انتقال مفاهیم مذهبی و فرهنگی بود. صفحات گچی، بومی بودند برای خلق کتیبه‌های خطی باشکوه، به ویژه با خطوط کوفی و نسخ. این کتیبه‌ها که آیات قرآن و احادیث را در بر می‌گرفتند، نه تنها بر تقدّس فضا می‌افزودند، بلکه به عنوان یک عنصر تزئینی بسیار موثر عمل می‌کردند. گچبران خراسانی، با ظرافتی بی‌نظیر، حروف را در هم می‌تافتند و آن‌ها را با نقوش اسلیمی (گیاهی) و هندسی بسیار ظریف همراه می‌ساختند. این نقوش، اغلب به صورت کم‌برجسته و با رنگ‌های طبیعی و خاکی مانند سفید، نخودی و اُخرایی کار می‌شدند تا آرامش و تعادل فضای درونی را برهم نزنند. در مسجد جامع نائین، می‌توان نمونه‌های اعلایی از این گچبری‌های ظریف و پرمعنا را مشاهده کرد.

فلسفه‌ی حاکم بر تمامی این تزئینات، سادگی و خلوص است. در معماری خراسان، هر نقش و هر خط، دلیلی برای بودن دارد و از هرگونه افزوده‌ی تجمّلی و صرفاً تزئینی پرهیز شده است. این رویکرد، ریشه در عرفان و معنویّت عمیق این سرزمین دارد؛ جایی که زیبایی حقیقی، در باطن امور و در گذر از ظاهر پرهیاهو نهفته است. تزئینات در اینجا، همچون مراقبتی خاموش، بیننده را به درون‌گرایی، تأمل و یافتن آرامش دعوت می‌کند.
تزئینات معماری خراسان را می‌توان به متنی عرفانی تشبیه کرد که برای فهم آن، باید از سطح گذشت و به عمق آن رسوخ کرد. این تزئینات، روایتگر هنری است که در خدمت معناست، هنری که در آن، سکوت آجرها و نجوای گچبری‌ها، بلندتر از فریادهای رنگینِ دنیای بیرون به گوش می‌رسد.  
امّا اوج جلوه‌گری و شکوه هنری در جهان اسلام تزئینات و نقوش معماری سمرقند و بخارا است. اینجا، برخلاف سادگی عرفانی خراسان، با هنری روبرو می‌شویم که می‌خواهد بهشت را بر روی زمین تجسم بخشد و قدرت یک امپراتوری بزرگ را به رخ جهانیان بکشد. شاهکار تزئینی معماری ماوراءالنهر، بدون شک کاشی معرّق است. این فن، اوج ظرافت و دقّت هنری محسوب می‌شود. در این روش، هزاران تکّه کاشی ریز به رنگ‌های لاجوردی، فیروزه‌ای، سفید، سیاه و طلایی بریده و سپس مانند یک پازل حیرت‌انگیز در کنار هم چیده می‌شوند تا نقوش پیچیده‌ای را خلق کنند. این تکنیک به هنرمندان اجازه می‌داد تا سطوح عظیم گنبدها، ایوان‌ها و مناره‌ها را با نقوش هندسی بسیار پیچیده مانند اشکال ستاره‌ای و چندضلعی‌های درهم‌تنیده بپوشانند. این نقوش که گِرِه نامیده می‌شوند، نماد نظم کیهانی و بی‌پایانی خداوند هستند. وقتی به نمای مدرسه الغ بیگ در میدان ریگستان نگاه می‌کنید، با دریایی از این نقوش هندسی مواجه می‌شوید که بیننده را در محاصره ریتم و شکوه خود قرار می‌دهد.
در کنار هندسه خالص، جهان دیگری از تزئینات در قالب کاشی هفت‌رنگ و نقوش اسلیمی(گیاهی) خودنمایی می‌کند. این تکنیک که سریع‌تر و کم‌هزینه‌تر از معرق بود، با استفاده از رنگ‌های درخشان، مناظری از باغ‌های بهشتی را بر دیوارها نقش می‌زد. نقوش اسلیمی با ساقه‌های پیچان و گل‌و برگ‌های ظریفشان، یادآور باغ‌های همیشه‌بهار توصیف شده در قرآن هستند. در مسجد بی‌بی خانم سمرقند، این نقوش در کنار کتیبه‌های عظیم خط ثلث، فضایی خلق می‌کنند که گویی بیننده در بهشت گام نهاده است. این استفاده از نقوش گیاهی، پاسخی هنری به توصیفات قرآن از بهشت بوده و آرمان شهر تیموری را به تصویر می‌کشد.
کتیبه‌های خطی در معماری سمرقند و بخارا، تنها برای انتقال متن نیستند، بلکه خود به عنصری تزئینی بدل شده‌اند. استفاده گسترده از خط ثلث و کوفی بنایی (که خود از نقوش هندسی نشأت می‌گیرد)، بر شکوه بصری بناها می‌افزاید. این کتیبه‌ها که آیات قرآن، اسماء خداوند و نام فرمانروایان را در بر می‌گیرند، با طلاکاری و در میان زمینه‌ای از کاشی‌های لاجوردی، شکوهی الهی و زمینی را همزمان به نمایش می‌گذارند. تزئینات سمرقند و بخارا روایتگر هنری است که می‌خواهد چشم را بفریبد و روح را به تحسین وادارد. این هنر، نمایشی است از ثروت، قدرت و خلاقیتی بی‌کران که می‌خواهد مرز بین زمین و آسمان را محو کند. هر بنایی در این شهرها، گواهی است بر آرزوی بشر برای خلق بهشتی زمینی، آن هم با ظرافتی بی‌همتا و شکوهی خیره‌کننده.

 ۴. فرم‌ها و عناصر معماری
فرم‌ها و عناصر معماری در خراسان، روایتگر داستانی متفاوت هستند؛ داستانی از تعادل، درون‌گرایی و هماهنگی با طبیعت. در اینجا، عظمت نه در ارتفاع بلند، که در تناسبات موزون و خلوص فرم‌ها نهفته است.
ایوان در معماری خراسان، برخلاف نمونه‌ی عظیم و نمایشی آن در سمرقند، یک فضای کاملاً کاربردی و انسانی است. این ایوان‌های باوقار، با ارتفاعی معقول و طاقی شکوهمند امّا بدون تزئینات افراطی، به عنوان یک فضای میانی بین فضای باز بیرون و فضای بسته درون عمل می‌کنند. آن‌ها سایه‌ای خنک در برابر آفتاب سوزان کویر فراهم می‌کنند و مکانی برای تجمع، گفت‌وگو و تأمل هستند. در مساجد جامع، ایوان به عنوان ورودی اصلی و همچنین فضایی برای تمرکز زائران پیش از ورود به شبستان عمل می‌کند. این ایوان‌ها با آجرچینی‌های ظریف و گچبری‌های ساده‌اشان، حال و هوایی از وقار و آرامش را القا می‌کنند، گویی دعوتی هستند برای ورود به دنیایی درون‌گرا و معنوی.
گنبد در معماری خراسان، شکلی از آسمان نیست که بخواهد از زمین فاصله بگیرد، بلکه هم‌نشینی است با زمین. این گنبدها غالباً از نوع گنبدهای نار(گلویی) یا پوسته‌ای ساده هستند که بر روی یک سطح اصلی یا گریو نسبتاً کوتاه و با استفاده از فیلپوش یا سکنج استوار شده‌اند. برخلاف گنبدهای پیازی شکل و بلند سمرقند، گنبدهای خراسان اغلب کوتاه‌تر، فراخ و برآمده از بام ساختمان به نظر می‌رسند. پوشش آن‌ها نیز عمدتاً از همان کالبد اصلی بنا، یعنی خشت یا آجر است و رنگ آن‌ها با رنگ خاک و طبیعت اطراف یکی می‌شود. این گنبدها نه برای نمایش از دور، که برای پوشش دادن فضایی وسیع و ایجاد حس تمرکز و آرامش در درون بنا طراحی شده‌اند، همانند گنبد مسجد جامع نائین یا آرامگاه سلطان سنجر در مرو.
مناره در معماری خراسان، کارکردی اصیل و بی‌آلایش خود را حفظ کرده است. مناره‌های خراسان معمولاً کوتاه‌تر، ستبرتر و با تزئیناتی محدود هستند. تزئینات آن‌ها غالباً به نوارهایی از آجرکاری‌های هندسی یا کتیبه‌های ساده خطی خلاصه می‌شود. این مناره‌ها مانند مناره‌ی مسجد جامع سمنان مانند انگشتانی اشاره‌گر به آسمان هستند که بیشتر برای هدایت رهگذران و اعلام حضور مسجد به اهالی شهر ساخته شده‌اند، نه برای به رخ کشیدن شکوه یک حکمران. آن‌ها در بافت شهر حل شده‌اند و بخشی از نمای کلی آن هستند، نه عناصری که خود را بر کل شهر تحمیل کنند.

حیاط مرکزی در معماری خراسان را می‌توان روح اصلی معماری خراسان دانست. این حیاط‌های چهارایوانی، که در مساجد، مدارس و خانه‌ها به کار می‌رفته، نمونه‌ی اعلای درون‌گرایی و پاسخ هوشمندانه به اقلیم است. حیاط، منبع نور، هوا و حیات برای کل بناست. حوض آب در وسط آن، علاوه بر ایجاد رطوبت و خنکی، نماد پاکی و زندگی است و ایوان‌های چهارگانه‌ی اطراف آن، فضاهای سایه‌دار و خنکی را برای فصل گرما فراهم می‌کنند. این ترکیب‌بندی، فضایی آرام، خصوصی و متعادل خلق می‌کند که گویی بهشت کوچکی در دل کویر است. فرم‌ها و عناصر معماری خراسان، در خدمت خلق مکانی برای بودن هستند، نه نمایش دادن. این معماری، با تکیه بر تناسبات انسانی، هماهنگی با محیط و خلوص فرم‌ها، فضایی می‌سازد که روح را آرامش می‌بخشد و ذهن را به ژرفای معنویت و اصالت رهنمون می‌سازد.
امّا فرم‌ها و عناصر معماری در سمرقند و بخارا، تنها عملکردی نیستند، بلکه بیانیه‌های قدرتمند و مجسمی از عظمت‌طلبی، هنر و فلسفه‌ی بهشت‌گرایی هستند. اینجا، هر بخش از بنا طراحی شده تا بیننده را به تحسین وادارد و شکوه یک تمدن درخشان را فریاد بزند.
در قلب این معماری، ایوان به عنوان نمادی باشکوه از قدرت و استقبال، خودنمایی می‌کند. برخلاف ایوان‌های کاربردی و نسبتاً ساده‌ی خراسان، ایوان‌های سمرقند و بخارا، عظیم‌الجثه، بلند و به شدّت مزیّن هستند. این ایوان‌ها که به عنوان ورودی اصلی مدارس، مساجد و کاروانسراها عمل می‌کنند، مانند دروازه‌هایی به سوی دنیایی دیگر هستند. طاق قوسی و شکوهمند آن، بیننده را به درون فضایی دعوت می‌کند که تمامّا پوشیده از کاشی‌های معرق رنگین و کتیبه‌های طلاکاری شده است. ارتفاع خیره‌کننده‌ی ایوان‌هایی مانند ایوان مدرسه‌ی شیردار در میدان ریگستان، به‌طور عمدی طراحی شده تا انسان را در برابر عظمت بنا خرد و کوچک نشان دهد و شکوه بی‌چون و چرای بانی آن را در ذهن او حک کند.
شاید نمادین‌ترین عنصر این معماری، گنبدهای دوپوسته‌ی پیازی شکل باشند. این گنبدها، یک شاهکار مهندسی و زیبایی‌شناختی هستند. پوسته‌ی داخلی، فضای اصلی را می‌پوشاند و اغلب با گچبری‌های ظریف آراسته شده، در حالی که پوسته‌ی بیرونی که بلندتر و عظیم‌تر است برای نمایش دادن به جهان خارج طراحی شده است. این گنبدهای باشکوه بر روی یک ساقه یا گردنِ(درنا) بلند استوار شده‌اند که خود باعث افزایش بیشتر ارتفاع و عظمت آن‌ها می‌شود. پوشش این گنبدها با کاشی‌های فیروزه‌ای و لاجوردی، در زیر آفتاب درخشان ماوراءالنهر، چنان جلوه‌ای رؤیایی ایجاد می‌کند که گویی تاجی از آسمان بر سر شهر نهاده شده است. گنبد مسجد بی‌بی خانم یا آرامگاه گور امیر، تنها پوشش یک فضای معمولی نیستند، بلکه نشانه‌هایی آسمانی و نمادین از قدرت و جاودانگی هستند.

مناره در این معماری، از یک سازه‌ی ساده برای اذان گفتن، به یک نماد شکوهمند از هنر و اقتدار تبدیل شده است. مناره‌های سمرقند و بخارا، بلند، باریک و استوانه‌ای یا چندضلعی هستند و مانند قلم‌هایی بر فراز شهر، شکوه معماری را به آسمان می‌نویسند. سطح آن‌ها از پایین تا بالا با نوارهایی از کتیبه‌های هندسی و خطی پیچیده پوشیده شده است. مناره‌ی کلان در بخارا با ارتفاع نزدیک به چهل و هفت متر، نه تنها صدای مؤذن را به دورترین نقاط می‌رساند، بلکه از فرسنگ‌ها دورتر، همچون پرچمی استوار، خبر از عظمت و اهمیت این شهر کهن می‌دهد.
این عناصر در کنار هم، در قالب یک فرم کلان‌تر به نام میدان ریگستان در سمرقند، به اوج خود می‌رسند. این میدان، یک فضای شهری نیست، بلکه یک صحنه‌نمایش عظیم معماری است. سه مدرسه‌ی بزرگ با ایوان‌های رفیع، گنبدهای فیروزه‌ای و مناره‌های بلند، در سه ضلع این میدان روبروی هم ایستاده‌اند و بیننده را در محاصره‌ی شکوهی بی‌نظیر قرار می‌دهند. این ترکیب‌بندی، نمایش نهایی قدرت، ثروت و دانش‌پروری تیموریان است. فرم‌ها و عناصر معماری سمرقند و بخارا، با عظمت‌گرایی، ارتفاع بلند و تزئینات فراوان، در خدمت خلق یک احساس قرار گرفته‌اند: احساس کوچکی در برابر عظمت خلقت و قدرت بشری که می‌خواهد با خلق چنین آثاری، نام خود را در تاریخ جاودانه کند.

 ۵. کاربرد و عملکرد بناها
کاربرد و عملکرد بناها در معماری خراسان، آیینه‌ای تمام‌نما از نیازهای اصیل، باورهای ژرف و شیوه‌ی زندگی مردمی است که زیبایی را در کارکردگراییِ معنوی جستجو می‌کردند. در اینجا، هر بنا نه برای فخر فروشی، که برای پاسخگویی به نیازی حیاتی در بافت اجتماعی و فرهنگی جامعه متولّد می‌شد.
در مرکز این منظومه‌ی عملکردی، مسجد جامع ایستاده است؛ نه تنها به عنوان خانه‌ی خدا، که به عنوان مجلس شهر، دادگاه، مدرسه و مرکز تجمع اجتماعی. مساجد جامع خراسان، مانند مسجد جامع نائین یا تاریخانه‌ی دامغان، با طرح ساده و بی‌آلایش خود، فضایی بودند برای همه‌ی اقشار جامعه. شبستان‌های خنک و تاریک آن با ستون‌های متعدد، پناهگاهی در برابر گرمای سوزان کویر بود و حیاط مرکزی‌اش، محل تبادل نظر، حل‌وفصل مسائل و آموزش بود. این مساجد، هسته‌ی اصلی حیات مدنی را تشکیل می‌دادند و عملکردی فراتر از عبادت محض داشتند؛ آن‌ها نماد وحدت و همبستگی اجتماعی بودند.
در امتداد جاده‌های طویل و خطرناک کویری، کاروانسراها همچون مرواریدهایی بودند که تمدّن را به نقاط دورافتاده می‌رساندند. این بناهای باشکوه ولی بی‌تظاهر، عملکردی کاملاً کاربردی و حیاتی داشتند: ارائه‌ی امنیّت، آسایش و آذوقه به کاروان‌های خسته‌ی جاده ابریشم. دیوارهای بلند و ضخیم آن‌ها در برابر راهزنان و طوفان‌های شن پناه می‌داد، حجره‌های اطراف حیاط، مکانی برای استراحت مسافران و چهارپایان بود و انبارهایش، کالاهای ارزشمند را از گزند محافظت می‌کرد. کاروانسراها شاهرگ‌های حیاتی اقتصاد بودند و معماری ساده و مستحکم آن‌ها، گواه هوش و درک عمیق معماران خراسانی از نیازهای واقعی جامعه بود.
امّا شاید روحانی‌ترین عملکرد در معماری خراسان به خانقاه‌ها تعلّق داشت. این مکان‌ها، پرورش‌گاه‌های مکتب عرفان و تصوف بودند؛ جایی که سالکان راه حق، دور از هیاهوی جهان، به تزکیه‌ی نفس و ریاضت معنوی می‌پرداختند. عملکرد خانقاه، ایجاب می‌کرد که فضایی کاملاً درون‌گرا، ساکت و آرامش‌بخش داشته باشد. حیاط مرکزی‌اش با یک حوض آب و درختان سایه‌گستر، بهشت کوچکی برای تأمل بود و حجره‌های ساده‌ی اطراف آن، فضایی برای خلوت و عبادت فردی فراهم می‌کرد. سادگی افراطی در تزئینات و فرم این بناها، مستقیماً بازتاب دهنده‌ی فلسفه‌ی ریاضت و گذشت از تعلّقات دنیوی ساکنان آن بود.
با ظهور مدارس نظامیه در دوران سلجوقی، عملکرد جدیدی به نام آموزش سازمان‌یافته به کالبد معماری خراسان افزوده شد. این مدارس، که اغلب در کنار مساجد جامع ساخته می‌شدند، عملکرد مسجد- مدرسه را تکمیل می‌کردند. حیاط چهارایوانی آن، فضایی برای تدریس در فصول مختلف سال فراهم می‌کرد و حجره‌های طبقه‌ی فوقانی، محل سکونت طلاب علوم دینی بود. این بناها نشان می‌دهند که چگونه معماری خراسان، خود را با نیازهای متغیّر جامعه تطبیق می‌داد و بستری برای رشد و گسترش علوم اسلامی فراهم می‌کرد.
عملکرد بناها در معماری خراسان، حکایت از یک نگاه انسان‌محور و جامعه‌گرا دارد. هر بنایی پاسخی است عینی و خردمندانه به یک نیاز فرهنگی، اجتماعی یا اقتصادی. این معماری، در خدمت زندگی مردم بود و برای ارتقای کیفیت زیست معنوی و مادی آنان خلق می‌شد؛ فلسفه‌ای که عظمت را در سودمندی و معنا جستجو می‌کرد، نه در ارتفاع و ابعاد.
امّا کاربرد و عملکرد بناها در سمرقند و بخارا، روایتگر داستانی کاملاً متفاوت است؛ داستانی که در آن، معماری نه فقط برای رفع نیاز، بلکه به عنوان ابزاری برای نمایش قدرت، تعریف هویت و جاودانه کردن نام حکمرانان و ثروتمندان به کار گرفته می‌شد. در اینجا، هر بنایی یک بیانیه است.
در معماری ماوراءالنهر، مدرسه به مهم‌ترین و نمادین‌ترین نوع بنا بدل می‌شود. برخلاف مدارس ساده و درون‌گرای خراسان که مکتب‌خانه بودند، مدارس سمرقند و بخارا مانند مجموعه‌ی شکوهمند میدان ریگستان در سمرقند کاخ‌هایی برای دانش به شمار می‌رفتند. عملکرد این مدارس دوگانه بود: از یک سو، مرکزی برای آموزش علوم دینی و دنیایی، و از سوی دیگر، نمادی عینی از قدرت، ثروت و دانش‌پروری حاکم وقت. ساخت یک مدرسه‌ی عظیم با تزئینات بی‌نظیر، راهی برای کسب مشروعیت مذهبی و جاودانه کردن نام بانی آن بود. هر حاکمی با ساخت مدرسه‌ای بزرگ‌تر و مجلل‌تر از پیشینیان، بر قدرت و عظمت خود مهر تأیید می‌زد. این بناها عملکردی تبلیغاتی داشتند و طراحی آن‌ها به گونه‌ای بود که هم درون‌گرا (برای ایجاد فضای مطالعه) و هم کاملاً برون‌گرا (برای نمایش عظمت به شهر) باشند.

مساجد در این منطقه، به ویژه در دوره‌ی تیموری، از مکان‌های ساده‌ی عبادت جمعی به نمادهای عینی شکوه الهی و دنیوی تبدیل شدند. مسجد بی‌بی خانم در سمرقند، با گنبدهای عظیم، ایوان رفیع و صحن وسیعش، نه تنها گنجایش جمعیت زیادی را داشت، بلکه هدف اصلی آن، حیرت‌زده کردن نمازگزار و ایجاد ترسی توأم با احترام در برابر عظمت خداوند و نماینده‌ی او بر روی زمین (امیر تیمور) بود. عملکرد این مساجد، الهام‌بخشی از طریق شکوه بصری بود. آن‌ها می‌خواستند ثابت کنند که بزرگ‌ترین و مجلل‌ترین خانه‌ی خدا در جهان را ساخته‌اند و در این راه، از هیچ هزینه‌ای دریغ نمی‌کردند.
عملکرد آرامگاه‌ها یا مقبره‌ها در سمرقند و بخارا، فراتر از یک مکان خاکسپاری ساده بود. این بناها مانند گور امیر در سمرقند در واقع بیانیه‌های نهایی برای فاتحان و حکمرانان بودند. عملکرد آن‌ها، زنده نگاه داشتن نام و یاد حاکم برای همیشه‌ی تاریخ بود. این مقبره‌ها با گنبدهای فیروزه‌ای درخشان و تزئینات پرتجمل، به گونه‌ای طراحی می‌شدند که از دور به عنوان نشانه‌ی شهری قابل رؤیت باشند و قدرت سلسله‌ی حاکم را حتی پس از مرگ بنیانگذارش، به رخ بکشند. آن‌ها یادبودهایی برای جاودانگی بودند که عملکرد اصلی‌شان، انتقال پیام قدرت و شکوه به نسل‌های آینده بود.
امّا کاخ‌ها و قلعه‌ها عملکردی حیاتی به عنوان مراکز اداری و نظامی داشتند. این بناها نه تنها اقامتگاه حاکمان، که محل اداره‌ی امپراتوری، دریافت سفیران و نمایش شکوه دربار بودند. طراحی آن‌ها به گونه‌ای بود که هم امنیّت و هم تجمّل را تأمین کند و هیبت حکومت را به تمام بازدیدکنندگان دوست و دشمن القا نماید.
کاربرد بناها در سمرقند و بخارا، در خدمت سیاست نمایش قرار داشت. معماری در اینجا، رسانه‌ای برای ارتباط با مردم، تحت‌تأثیر قرار دادن دشمنان و ثبت شکوه یک تمدن در صفحات تاریخ بود. هر بنایی چه مدرسه، چه مسجد و چه آرامگاه پاسخی بود به این نیاز حاکمان که بگویند: ما اینجا بودیم و بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین آثار را از خود به جای گذاشتیم.

 جمع‌بندی نهایی
در یک نگاه کلی، مقایسه‌ی معماری خراسان با معماری سمرقند و بخارا، در واقع مقایسه‌ی دو روی یک سکه‌ی درخشان به نام «تمدن ایرانی-اسلامی» است که هر روی آن، فلسفه‌ی زیبایی‌شناسی و کارکرد متفاوتی را دنبال می‌کند.
معماری خراسان را می‌توان جلوه‌ای از عرفان، درون‌گرایی و هماهنگی با طبیعت دانست. این معماری که ریشه در اعماق تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی دارد، با مصالح بومی مانند خشت و آجر، زبانی ساده و بی‌آلایش را به کار می‌گیرد. تزئینات آن، متکی بر همان مصالح اصلی و در قالب آجرکاری‌های هندسی پیچیده و گچبری‌های ظریف است که بیننده را به تأمل و گذر از ظاهر به باطن دعوت می‌کند. فرم‌های آن از گنبدهای گلوئی گرفته تا ایوان‌های باوقار همواره در خدمت ایجاد فضایی آرام، انسانی و متعادل هستند. عملکرد بناها در خراسان، پاسخگویی به نیازهای اصیل اجتماعی مانند عبادت در مساجد جامع، استراحت در کاروانسراها و تزکیه‌ی نفس در خانقاه‌ها بوده است. در یک کلام، معماری خراسان، «زیبایی را در حقیقتِ ساده و کاربردی» جستجو می‌کند.
در مقابل، معماری سمرقند و بخارا، روایتگر شکوه، ثروت و قدرت سیاسی است. این معماری که در چهارراه تمدن‌های جاده ابریشم و تحت حمایت حکومت‌های ثروتمندی مانند تیموریان بالیده، با مصالحی چون کاشی‌های رنگین معرق و هفت‌رنگ، سنگ مرمر و طلاکاری، به خلق صحنه‌هایی چشمگیر و بهشتی می‌پردازد. تزئینات آن، پیچیده، رنگین و پرجزئیات است و هدفش حیرت‌زده کردن و به تحسین واداشتن بیننده است. فرم‌های آن از گنبدهای پیازی عظیم بر ساقه‌های بلند گرفته تا مناره‌های باریک و ایوان‌های سربه‌فلک‌کشیده بر عظمت و برون‌گرایی تأکید دارند. عملکرد بناها در اینجا، علاوه بر کاربرد اصلی، همواره دارای بعدی نمایشی و تبلیغاتی است؛ مدارس برای نمایش دانش‌پروری، مساجد برای نمایش عظمت ایمان حکومتی و آرامگاه‌ها برای جاودانه کردن نام فرمانروایان ساخته می‌شدند. در مجموع، معماری سمرقند و بخارا، «زیبایی را در اوج‌گیری و جلوه‌گری» می‌جوید.
این دو مکتب، اگرچه در ظاهر متفاوت، امّا در باطن مکمل یکدیگرند. خراسان، «قلب تپنده و معنوی» این تمدن است که بر ژرفا و اصالت تأکید دارد، و سمرقند و بخارا، «چهره‌ی درخشان و دنیایی» آن هستند که قدرت و خلاقیّت بی‌کران آن را به نمایش می‌گذارند. یکی دعوت به سکوت و تأمّل می‌کند و دیگری فریاد می‌زند برای دیده شدن. شناخت این تفاوت‌ها، کلید درک غنای شگفت‌انگیز معماری در شرق جهان اسلام است.

جواد عابد خراسانی
دوم آذرماه 1404