باید به سوی سمرقند می‌رفتیم که راه دراز بود و شب در پیش. کوتاه دیداری از ارگ بخارا کردیم و به سوی سمرقند راندیم. ارگ بخارا در اوایل قرن بیستم توسط روس‌ها بمباران و ویران شده است و آنچه امروز هست بازسازی از بنای باستانی است. وقتی بدانجا رسیدیم، نوبت کاری به پایان آمده بود و اجازه دیدار از موزه‌هایش را نیافتیم.

جاده‌ها در ازبکستان خوب نیست. علامت‌گذاری وجود ندارد و اتومبیل‌ها با سرعت می‌رانند. در نوایی، 170 کیلومتری سمرقند راننده و ماشین را عوض کردیم. باید بگویم مسیرهای ترکمنستان را با تویوتای هفت‌نفره پیمودیم و در اتومبیل ما شش مسافر بود. راننده ما روشن نام داشت که اگرچه نه فارسی می‌دانست و نه ما ترکمنی، توانسته بودیم رابطه‌ای برقرار سازیم و سپاسگزارش هستیم که به سلامت ما را به مرز ازبکستان رساند.

در ازبکستان اتومبیل‌ها بیشتر شورلت هستند و در هر ماشین سه مسافر نشستیم. گفتم که راننده و ماشین ما در نوایی عوض شد و راننده تازه پسرک خردسال یکساله‌اش را نیز در آغوش داشت و می‌راند و با تلفن دستی هم گاه‌وبیگاه صحبت می‌کرد. در برابر ایستگاه‌های پلیس راه پسرک خردسال سهم من می‌شد و با وجود گریه‌های اعتراض‌آمیز، تا عبور از پلیس آغوش مرا تحمل می‌کرد. نامش فردوس بود و متوجه شدم این نام در ازبکستان بسیار رایج است. خاطره‌ای بود.
چه شیرین است شب‌هنگام از کنار چاه‌های آب ره سپردن
همان هنگام که سایه‌ها چون غول بر سنگ‌های داغ دراز می‌کشند
و آرام از میان سکوتی که زنگ کاروان را به چالش می‌خوانند
در راه طلایی به سوی سمرقند
ما تنها برای ردوبدل کالا سفر نمی‌کنیم
دل‌های سوزانمان با بادهای گرم‌تر خنکا می‌یابند
در اشتیاق دانستن آنچه باید آموخت
ما به راه طلایی سمرقند پای می‌نهیم
بگشای دروازه را، نگهبان شب!
آهای مسافران! می‌گشایم دروازه را
اما به دیدار کدام دیار چنین شتابان شهر زیبا را ترک می‌کنید؟
ما به راه طلایی سمرقند پای می‌نهیم
(بخش‌هایی از قطعه نمایشی راه طلایی به سوی سمرقند. نوشته: جیمز ال روی فلیکر. ترجمه: فلور طالبی)
شب دیرهنگام خسته به سمرقند رسیدیم. سمرقند چون قند.
"... و اکنون نگاه خود را به سوی سمرقند بگردان. آیا این شهر ملکه زمین نیست؟ آیا به خود نمی‌بالد از این که فراتر از همه شهرهاست و مقدرات همه شهرها را در دست دارد؟" (ادگار آلن پو)
در هفتمین روز از سفر به دیار سمرقند رفتیم. دومین شهر بزرگ ازبکستان و مرکز استانی به همین نام. ثبت‌شده در فهرست آثار ماندگار جهانی یونسکو در سال 2001.
در نوشته‌های باقی‌مانده از یونانیان باستان این شهر مَرَکَند نامیده شده. سمرقند شاید کهن‌ترین شهر جهان شمرده شود که در مرکز جاده ابریشم و در دشت حاصلخیز رود پرخروش زرافشان در اواخر سده چهارده پیش از میلاد توسط ایرانیان پی‌نهاده شد و در دوران هخامنشی مهم‌ترین شهر این منطقه بود. شاید سمرقند همان افراسیاب کرد باشد که در شاهنامه نام برده شده است. همان شهری که منیژه زیبا، آنگاه که بیژن را ربود بدانجا رفت. همان شهری که بیژن جوان سالی را در چاهی ژرف و تاریک در آن به زنجیر بود، پیش از آنکه رستم رهایش سازد. همان شهر که افراسیاب تورانی بنا نهاد و بدان می‌بالید. خرابه‌های باستانی تپه‌ای به نام افراسیاب و به‌خصوص گوهای بسیار باستانی آن بر این داستان اصرار دارند. یا شاید اسکندر مقدونی در حمله‌اش به ایران زمین دوران هخامنشی این شهر را بنا نهاد؟

سمرقند از ترکیب دو نام اسمرا و کند درست شده که در فارسی باستان دژسنگی معنی دارد. سامانیان که در خیال استقرار شهریاری چون امپراتوری ساسانی بودند در اندیشه ساختن تیسفونی دیگر به سمرقند و بخارا می‌نگریستند. و چنین شد که نام سمرقند و بخارا به هم پیوست و هر دوی آنها با نام بزرگان ادب و هنر و فلسفه فارسی-ایرانی. برای سمرقند همین بس که رودکی سمرقندی از آن دیار است و همراه بخارا چون گوهران نایاب به خال هندوی ترک شیرازی حافظ خوش‌سخن بخشیده شده‌اند.سمرقند در تمام افت و خیزهای ایران زمین شرکت داشت و سهم خود را از فرود و فرازها برداشت. مغول‌ها این شهر زیبای ایرانی را نیز مانند نیشابور و مرو چنان نابود کردند که سال‌ها خرابه‌ای بیش نبود. می‌گویند از پانصد هزار ساکنان آن، تنها سی هزار تن از یورش وحشیانه مغول جان به سلامت بردند. در 1383 میلادی به تصرف تیمور گورکانی درآمد و پایتخت او شد. در 1600 میلادی از چنگ ازبکان شیبانی بیرون کشیده شد و باز به سرزمین‌های ایرانی پیوست. و در 1924 میلادی روس‌ها این سرزمین را فراچنگ آوردند و آن را برای همیشه از سرزمین ایران و همچنین از سرزمین هم‌زبان و نژاد خود تاجیکستان جدا کرده به ازبکستان پیوستند.

پس از فروپاشی شوروی ازبک‌ها به تاجیک‌ها و سرزمین‌های تاجیک‌نشین خود مهر و اعتنایی نکردند و تاجیکان در سمرقند در سال 1991 گروهی تشکیل دادند که هیچگاه از سوی دولت مرکزی ازبک به رسمیت شناخته نشد.نمونه‌ای از اشعار ادیبان بخارا و سمرقند را می‌آورم.
عبدالواحد منظیم با استفاده از غزل زیبای خواجه شیراز می‌سراید:
"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"
به زیر پای او قربان کنم شاه بخارا را
"سخن از مطرب و معشوق و می‌خواران مکن، برخیز"
که از ظلم امیران پاک گردانیم دنیا را
"غزل گفتی و در سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ"
که بیداری دهی خوانندگان دار دنیا را
بدیهی است که شاعران معاصر تاجیک نیز سهم خود را در مبارزه برای رهایی از ستم امیران انجام داده‌اند. به دیار گرامی سمرقند و بزرگان و نام‌آورانش که افتخار ادب پارسی هستند و مایه پیوستن جان‌های مشتاق ما از فراز هزاران سال و هزاران کیلومتر، هزاران درود و آفرین باد.

ابتدا به مجموعه مزار تیمور لنگ رفتیم. تیمور که از جمله مهاجمان قدرتمند به ایران زمین بوده است، هیچگاه مورد علاقه ایرانیان نبوده و در میان ایرانیان نامش به نیکی و بزرگی یاد نمی‌شود. اما نظرات ما ایرانیان نقش سترگ تیمور را در آبادانی و شکوه سمرقند تغییر نمی‌دهد. تیمور که سمرقند را پایتخت خود برگزیده بود برای فر و شکوه آن کوشید و سپاس مردم سمرقند از این شاه قدرتمند گورکانی چندان نابجا و دور از انتظار نیست. تیمور و نوه‌اش الغ‌بیک بر ساخت مراکز علمی و فرهنگی پای می‌فشردند و عالمان را گرامی می‌داشتند. اگرچه در قساوت قلب نسبت به مردمانی که برای حفظ استقلال مرزوبوم خویش پایمردی می‌نموده‌اند، چیزی از ستم فرو نگذاشته‌اند، اما می‌گویند حتی در این کشتارهای بی‌رحمانه گروهی نیز تیمور از عالمان حمایت می‌کرده است. کاری که بسیاری از شهریاران و حاکمان ایران زمین نکرده و نمی‌کنند.آرامگاه تیمور برای ازبک‌ها بسیار گرامی است و در سال‌های اخیر با صرف هزینه بسیار این بنای تاریخی و زیبا مرمت شده و در تزیینات داخلی آن از طلا استفاده شده است. 

معمار بنا عبدالله بن محمد بن محمود بنا اصفهانی نام برده شده، که از استادان به‌نام دوران خویش بوده است. گنبدهای چین‌دار این مزار با کاشیکاری هنرمندانه سازه‌ای منحصربه‌فرد است. این مزار به آرامگاه خانوادگی تیمور بدل شده و دو پسر، چند نوه و همچنین وزیر و معلم بزرگ تیمور نیز در این مزار دفن هستند. چنانکه می‌گویند تیمور این آرامگاه را برای محمد سلطان، نوه مورد اعتماد و ولیعهد خود ساخته بوده و برای خود آرامگاه دیگری در نظر داشته، اما در میانه لشکرکشی درگذشته و به تصمیم بزرگان قوم او را در کنار این نوه محبوب به خاک سپرده‌اند.
گورهایی که در آرامگاه دیده می‌شوند همه فقط ظاهری هستند و مکان اصلی گورها در زیر زمین است و بر روی بازدیدکننده بسته می‌باشد. راهنمای فارسی‌زبان ما با هیجان و احترام شرح آرامگاه خانوادگی تیمور و چگونگی تعمیرات آن را برایمان گفت.

از مزار تیمور به مجموعه ریگستان رفتیم. این مجموعه که شامل سه مدرسه بزرگ و زیباست، در کنار رودخانه‌ای بنا شده بوده است که بعدها خشکیده و گویا تنها ریگ‌های آن به جای مانده بوده است. مدارس که در سه سوی میدانی بزرگ ساخته شده‌اند، مدرسه الغ‌بیک، مدرسه شیردار، و مدرسه و مسجد طلاکاری نام دارند. میدان چهارگوش و مدارس اطراف آن یادآور میدان نقش‌جهان اصفهان است. در میان بزرگانی که در مدرسه الغ‌بیک درس خوانده‌اند، عبدالرحمن جامی عارف و شاعر نامی ایران را می‌توان نام برد. امروزه در میدان ریگستان فستیوال موسیقی ازبکستان برگزار می‌شود که به سبب سیاست‌های تاجیک‌ستیزانه ازبک‌ها، بیشتر ساکنان سمرقند از شرکت در آن بی‌بهره‌اند. در حاشیه این میدان که ایستاده بودیم صدای نقاره برخاست که گویا برای استقبال از عروس و داماد جوانی نواخته می‌شد.

جالب است که در آن روز به هر کجا رفتیم چندین عروس و داماد مشغول عکسبرداری بودند. و صدای نقاره که مرا برد به ژرفای تاریخ توازن بودن در سمرقند را کامل کرد.

سپس به دیدار رصدخانه الغ‌بیک رفتیم که خود نشان از شوکت سمرقند و دانش‌دوستی الغ‌بیک گورکانی از نوادگان تیمور است. الغ‌بیک در شهرهای سمرقند و بخارا مدارس و بناهای آموزشی علمی بسیار ساخته است. او که خود به نجوم علاقه فراوان داشت در مدرسه خود در سمرقند تدریس نجوم می‌کرد. این رصدخانه که به ثبت 1018 ستاره مشهور است در قرن بیستم توسط ویاتکین روسی کشف شد. در جریان حفاری‌ها، او به ربع دایره بزرگی به شعاع چهل متر برخورد که امتداد آن سی‌وسه متر ارتفاع داشت. دالان حفاری‌شده با این ربع دایره عظیم که برای رصد خورشید و سایر اجرام سماوی مورد استفاده قرار می‌گرفته، با شیب تندی پایین می‌رود و تا عمق ده متر امتداد می‌یابد. در طول این دالان منحنی‌شکل، یک جفت ریل سنگی قرار دارد که محل حرکت ابزار رصد بوده است. جای چفت‌وبست‌ها به خوبی قابل مشاهده است و بر روی ریل‌ها به فاصله هشتاد سانتیمتر از هم، حروفی مانند بط، نط حک شده است.

در موزه‌ای که در کنار این بنای سترگ برپاست، بازدیدکنندگان با نمونه‌هایی از ابزار رصد و با مقیاس‌های بنا و عکس‌هایی از ریل‌های سنگی آشنا می‌شوند. رصدخانه در روی تپه‌ای ساخته شده که از فراز آن منظره سمرقند و ابنیه تاریخی آن به زیبایی نمایان است.

سپس به دیدار مجموعه بسیار دیدنی شاه‌زنده رفتیم که قبرستانی است در جنوب تپه افراسیاب. قدیمی‌ترین مقبره این مجموعه به قثم بن عباس، از خاندان رسول الله تعلق دارد. او در سال 676 میلادی در ادامه تاخت‌وتاز تازیان در ایران، به سمرقند آمد.درباره نام این مجموعه چنین روایت می‌شود که چون سر قثم را از بدنش جدا کردند، او به ناگاه برخاسته و سر خود را در آغوش گرفته و به درون چاهی فرو رفته است. می‌گویند این چاه به باغی گشوده می‌شده و قثم یا "شاه‌زنده" هنوز در این باغ زنده است و روزی باز خواهد گشت. و این خود نشان از باور ایرانیان به سوشیانت‌ها و جاویدزندگان است که باوری بسیار باستانی است و ایرانیان هرگز آن را رها نکرده‌اند. آرامگاه شاه‌زنده در قرن هشتم توسط استاد یوسف شیرازی به شکل چهارگوش ساخته شده و برسر در آن "قثم بن عباس از سیرت و صورت" نوشته شده است.

در این مجموعه مزارهای شاهزادگان و نجبای تیموری با تزیینات کاشیکاری بی‌نهایت زیبا و منحصربه‌فرد نیز ساخته شده که از زیباترین ابنیه دوران گورکانی هستند. توری‌های مشبکی که با کاشی ساخته شده شگفتی‌آفرین و بی‌نظیر است. در ابتدای این مجموعه دو مسجد تابستانی و زمستانی است و سپس سی‌ونه پله که می‌گویند اگر کسی در رفت و برگشت آنها را درست شماره کند، آرزوهایش برآورده خواهد شد. این مکان مانند دیگر آثار سمرقند و بخارا بازدیدکنندگان اروپایی بسیار دارد.
ادامه دارد...

خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت اول - عشق آباد - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت دوم - مرو قدیم - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت سوم - بخارا- ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت چهارم - سمرقند - ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت پنجم - خجند - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت ششم - پنجکنت - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت هفتم - شهر دوشنبه- تاجیکستان)