در روز نهم به سوی پنجکنت راندیم. با اتومبیلهایی راحت در جادهای کوهستانی و پیچ در پیچ، و رانندهای خوش سخن که در تمام راه نوارهای موسیقی تاجیکی برایمان گذاشت با صدای خواننده مشهور و زیبای تاجیک شبنم ثریا. شهر خجند را پشت سر نهادیم با آرزوی دیداری دیگر که زادگاه کمال خجندی است و گرامی است.
در مسیر شهر پنجکنت - رود زرافشان
جاده پیچ میخورد. کوههای سرسفید در پیرامون و سیماب رودی خروشان در ته دره چشم اندازمان بودند. تاجیکستان به سبب کوهستانی بودن و جنگ قومی مذهبی پنج ساله پس از استقلای در سال های 1970 جادههای مناسب برای عبور و مرور بسیار کم دارد. جاده ارتباطی خجند به دوشنبه مهمترین جاده ارتباطی کشور است که دو شهر بزرگ تاجیکستان را در شمال و جنوب به هم متصل میسازد. این جاده در چند سال اخیر به کمک شرکتهای بینالمللی در حال ساخت است و هنوز بخشهای زیر ساختمان دارد. جاده خجند هم که در جایی از این جاده شمالی جنوبی جدا میشود در حال ساخت است که خود در کندی تردد میان شهرها تاثیر به سزا دارد.
در مسیر شهر پنجکنت - رود زرافشان
غروب هنگام به پنجکنت رسیدیدم.
ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت.
ولی هنوز سواری است پشت باره شهر
که وزن خواب خوش فتح قادسیه
به دوش پلک تر اوست.
هنوز شیههی اسبان بی شکیب مغول ها
بلند میشود از مزراع ینجه.
هنوز تاجر یزدی، کنار "جاده ابریشم"
به بوی امتعه هند میرود از هوش
(سهراب سپهری)
همسفران هشتمین سفر گروهی جاده ابریشم - مهرماه 1394
پنجِکِنت، چنانچه امروز گفته میشود، یا پنجکَند زادگاه رودکی پدر شعر فارسی و بزرگترین مرکز مطالعات باستانشناسی و هنری آسیای مرکزی و سرزمینهای فرارود، شهر کوچکی است در شمال غرب تاجیکستان در درّه زرافشان و در استان سغد. این شهر باستانی که تنها سی و پنج کیلومتر با سمرقند فاصله دارد، از نواحی آباد تاجیکستان است. مرز میان بخارا و پنجکنت را ازبکها بستهاند تا تاجیکان بخارا و سمرقند را از دیدار خویشان پنجکنتی خود محروم سازند. و بدیهی است میان تاجیکان و ازبکان مهری نیست. از جاده کوهستانی میان خجند و دوشنبه که جدا میشویم به سرزمین مرتفع امّا نسبتا مسطحی وارد میشویم که با تاکستانهای مشروب شده با رود زرافشان زیبایی و جلال یافته است. در این مسیر نیز بخشهای در دست ساختمان هست که رفتوآمد را به تاخیر میاندازد.
در مسیر پنجکنت - گردنه شهرستان - همسفران هشتمین سفر گروهی جاده ابریشم - مهرماه 1394
در پنجکنت در هتل آپارتمانی اقامت گزیدیم آسوده. همه با هم. اتاقها تمیز و میزبان مودب و مهربان. بر سر این که به هتل خواجه آبگرم که خود از بناهای دیدنی دوران شوروی است و گویا آب معدنی آن نیز ویژه و یگانه است برویم یا مستقیم به شهر دوشنبه گفتگو کردیم و چنین مقرر شد که به شهر دوشنبه برویم زیرا عید قربان در پیش بود و دیدار ما از دوشنبه را کوتاه میکرد. به آخرهای سفر رسیده بودیم و هنوز به دیدار حکیم رودکی نایل نشده بودیم و من میاندیشیدم.
پنجکنت اگر چه یکی از قدیمیترین سکونتگاههای آریاییان بوده اما اعتبار آن به رودکی است. پنجکنت زادگاه رودکی است و رودکی پدر و یا به قولی پادشاه شعر پارسی.
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
(رودکی)
موزه شهر پنجکنت - همسفران هشتمین سفر گروهی جاده ابریشم - مهرماه 1394
از روشنایی روز استفاده کردیم و بیرون زدیم. در پایین هتل-آپارتمان، کارگاه خیاطی بود که لباس سفارشی عروس میدوخت. پولک دوزی و سنگدوزی زیبا بر کلاه و پیراهن سنتی تاجیکی. بانوان هنرمند و توانا. در گفتگو با آنان دریافتم که پارچههای زرق و برقداری که لباس زنان تاجیکی همه از آن دوخته میشود در ترکیه و مخصوص تاجیکان بافته میشود و از واردات عمده است. تاجیکستان که بخش بزرگی از زمینهای قابل کشت آن به پنبه اختصاص دارد، وارد کننده پارچههای ترکی است.
موزه شهر پنجکنت - تاجیکستان
ای دریغ... به خیابان رفتیم و بازار بود با همان خصوصیات بازارهای مرو و خجند. پیش از فروپاشی کشور شوراها در همه این شهرها بازارهایی سرپوشیده و بزرگ دایر شده و در آن فروشگاه مرکزی تعبیه بوده که اجناس اساسی مردم را به صورت کوپنی با قیمت ناچیز در اختیار آنان میگذاشته است. بازارها به جای ماندهاند امّا دیگر نشانی از فروشگاههای روسی نیست. دوست داشتیم تا پلی بر روی رود زرافشان برویم ولی هوا تاریک شد و در خیابان اصلی که ما قدم میزدیم چراغی روشن نبود مگر در اطراف چند بنای حکومتی و اندرز شنیدیم که راه درازی نپیماییم. و این عجیب بود. تاجیکستان و ازبکستان با زمینهای کشاورزی حاصلخیز پنبه و همچنین باغهای میوه بیتردید سهم بسزایی در اقتصاد اتّحاد جماهیر شوروی داشتهاند. برنامهریزان اقتصاد شوروی پنبه و دیگر محصولات کشاورزی این ممالک را استحصال میکرده و برایشان خوراک و پوشاک و لوازم منزل میفرستادهاند.
هیچ یک از این کشورها صنعتی نیستند. جادههای خوبی ندارند، و اصولا وارد جهان مدرن نشدهاند. در شهر پنجکنت خیابان اصلی آن چراغ ندارد. خوشبختانه به سبب بازدید نزدیک امامعلی رحمان رییس جمهور، کارگران مشغول مرمّت و زیباسازی شهر بودند و امیدوارم روشنی خیابانها را نیز فراموش نکرده باشند. در تاریکی، و با کمک چراغ قوه به راه افتادیم. دو جوان که به مدرسه نظام پنجکنت میرفتند با ما همراه شدند تا به گفته خودشان جاهای دیدنی را در تاریکی نشان ما بدهند!
مجسمه ابوعبدالله رودکی در کنار کاخی فرهنگ شهر پنجکنت
تاجیکان بسیار به ایرانیان علاقمندند و همچون ما که از دیدار و گفتگو با آنان لذت میبریم آنها هم ایرانیان را خویشان گم شده خود تصور میکنند و با سخاوتمندی و میهمان دوستی بیدریغ خواهان پذیرایی از مایند. تصورشان از تهران و شهرهای بزرگ ایران بسیار محدود است. درباره دانشگاهها و سطح علمی ایران خیلی کم میدانند. کانالهای تلوزیونی که در هتلها قابل دیدن بودند همه کانالهای روسی بودند. تنها یک کانال تلوزیونی در تاجیکستان به زبان تاجیکی برنامه اجرا میکرد که هرگاه آن را دیدیم مشغول اجرای خبرهایی درباره رییس جمهور بود. خبرهایی مساوی با پروپاگاندای دولتی. در ترکمنستان هم همینطور. در کوتاه مدتی که در این سه کشور بودم به دید من، روسها سیطره گستردهای بر سازمان فرهنگی و اقتصادی اینها دارند و مطابق منافع خود آنان را کنترل و هدایت میکنند. همه مردم روسی میدانند و تقریبا هیچ زبان خارجی دیگر نمیدانند.
نمایی از شهر پنجکنت و رود زرافشان در دوردست...
روبروی هتل آپارتمان محل اقامت ما سالن عروسی بود که صدای نقارههای شادی بخش آن به ما گفت عروس و داماد وارد شدهاند. چون دیدند به تماشا ایستادهایم، ما را با خواهش به عروسی خواندند و من نیز که در کنجکاوی دیدن مراسم میسوختم از دعوت استقبال کرده بداخل سالن رفتم. عروس و داماد را بر تختی در بالای سکویی شبیه به سِن تاتر نشانده بودند و دختران و پسران جوان به شکل دو گروه مجزا ولی پیوسته به هم به شکل دایره میرقصیدند. عروس و داماد مرتب با گذاشتن دست بر سینه و تعظیم از میهمانان سپاسگزاری میکردند. بجز بخشی که برای رقص در نظر گرفته شده بود، بقیه سالن را میز و صندلی گذاشته بودند و میهمانان بسیار گرد آنها نشسته و با خوراکیهای گرم و سرد پذیرایی میشدند. برای عروس و داماد شادکامی آرزو کردیم و بیرون آمدیم. دل هایمان سرشار محبت تاجیکان و یادمان لبریز خاطرات خوش دیدار این خویشان گم شده.
بر عشق توام نه صبر پیداست نه دل
بی روی توام، نه عقل برجاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قاف است، نه غم
این دل، که تو راست، سنگ خارا است، نه دل
(رودکی)
بازارهای سنتی تاجیکستان
و در روز دهم در پنجکنت سغد دوباره بازار بود و ردیف زیبا و پرتلاش بانوان تاجیک با چهرههای خسته نشسته در کنار سبد سبد انگورهای رنگارنگ که هرکدام چون لعل میدرخشیدند و بیننده را به نوید فرح جان به خرید میخواندند. و آن روز زادروز ابو عبدالله رودکی بود که من به شوق شمیم بوی جوی مولیانش به کنار زرافشان کبیر شتافته بودم. و نمیدانستم که آن سراینده خوش ذوق نیز در انتظار من است. سفر ما به دلیلی نامنتظره چهار روز به تاخیر افتاده بود و چنین شد که درست در زادروز رودکی به دیار او رسیدیم. چرا که دل هایمان به هم نزدیک بود و چون ما مشتاق دیدارش بودیم او نیز به پیشواز ما آمده بود. و این همان فراخوان خاک بود و اشتیاق دیدار مشتاقان دور از هم.
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه باک
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
(حافظ)
موزه شهر پنجکنت - نمایی از لباسهای محلی
به دیدار موزه که رفتیم جشن و میهمانی دیدیم و برنا پسران و زیبا دختران دانشجوی تربیت معلم تاجیک را که نشسته بودند گویی به انتظار ما. سرودهای رودکی بر لب و مهر او و دوستدارانش در دل. چه میهمان نواز و چه سخاوتمند. زیبا قصاید و قطعات این سخنگوی گران مایه را با مهر برایمان خواندند و چنان حظی هدیه ما کردند که بهایی بر آن نتوانم نهاد. و همه از برکت زبان و ادب و شعر پارسی.
نمونهای از نقاشیهای یافته شده در شهر باستانی پنجکنت قدیم
آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بُد؟ نه، چه بُد؟ عقیق، چون بُد؟ چو شکر
(رودکی)
موزه پنجکنت ساختمان بزرگی نیست امّا در همین سالنهای اندک نقاشیهای بی نظیر دیوارهای باستانی پنجکنت را نهادهاند که سالها آرزوی دیدارشان را داشتم. دیدار تصویر مرگ سیاووش و مویه مردمان سخت به هیجانم آورد. پیش از آن که موزه دوشنبه را ببینم و تصاویری که آن موزه در خود جای داده است.
مراسم شعر خوانی در روز تولد رودکی - موزه شهر پنجکنت
پیش از راهی شدن به سوی پنج رود به دیدار شهر باستانی پنجکنت رفتیم. ویرانههای کاووش شده نشان از مردمانی با فرهنگ و ثروتمند میدهد که روزگارانی دور در این منطقه میزیسته اند.
بابا جان غفوروف در تاریخ تاجیکان از کهن بودن پنجکنت میگوید.
نشانههای باستان شناسی نشان میدهد که در دوران پارینه سنگی (قرن پنجم تا سوم پیش از میلاد) مردمانی در این منطقه اسکان داشتهاند. در میان آثار یافته شده از این ویرانهها به سکههای پادشاهان سلوکی و پارتی بر میخوریم با قدمتی در حدود دو تا یک قرن پیش از میلاد. سکهای با عنوان "اِخشیدِ شش پیر" در این منطقه یافت شده که به نظر میرسد به شاه تمام سغد متعلق بوده است.
خرابههای به جا مانده از شهر باستانی پنجکنت قدیمی
در سدههای پنج و شش میلادی پنجکنت شرقیترین شهر سغد و یکی از آبادترین شهرهای قرون میانه این منطقه بوده است. زبان مردم سغد که اجداد تاجیکان امروزند، ایرانی شرقی بوده و آنان در تمام ایران بزرگ در مسیر راه ابریشم از مرز امپراطوری بیزانس در ترکیه تا پشت دیوارهای چین پراکنده بودهاند. سغدیان که به صورت کارگران مزدور در سرتاسر جهان متمدن آن روزگار به کار مشغول بودند، نقش برجستهای در تجارت میان اروپا و چین و همچنین میان قبایل بدویتر شمال دریاچه اورال و ساکنان فلات مرکزی ایران ایفا میکردهاند. سرزمینهای سغدیان از شهرهای کوچک تشکیل میشده و پنجکنت آخرین آنها بر سر راه سمرقند و رشته کوه "کوهستان" بوده است.
خرابههای به جا مانده از شهر باستانی پنجکنت قدیمی - دیواری که نقاشیهای پنجکنت کشف شد.
موقعیت ویژه شهر به مردمانش امکان میداد که رفت و آمد کالا و همچنین احشام را در این مسیر کنترل کنند و سود بازرگانی قابل توجهی نصیب خود کنند. در آثار مکتوب بسیاری در دوران تهاجم تازیان نام پنجکنت آمده است. یکی از فرمانروایان آن "دیواشتیج" نام دارد که در تاریخ طبری "دیواشتی" و یا "دیواستی" نام برده شده است. آثار مکتوب نشان میدهند که او با عامل امیّه در خراسان، جرّاح بن عبدالله، مکاتباتی داشته و دست دوستی به سوی سپاهیان عرب دراز کرده است. سپستر در سالهای یکصد و یک تا دو قمری، این فرمانروا جنبش گسترده مردمی را بر علیه تازیان فرماندهی میکرده است، چنانکه یعقوبی او را "افشین سمرقند" مینامد. سغدیان شکست میخورند و "دیواشتیج” تسلیم فرمانده تازیان، شخصی به نام حرشی میشود. حرشی او را تا شهر سبز و سپس تا اَرَبِنجَن با خود میبرد و در این شهر به شیوه وحشیانهای این سردار دلیر سغد را میکشد. سرش را به بغداد، دست راستش را به تخارستان، و بدنش را بر داری در مدخل گورستان اَرَبِنجَن میآویزد و پنجکنت را به آتش میکشد.
اگر چه مردمان پنجکنت دوباره به بازسازی شهر خود همت میگمارند امّا ویرانی حاصل چنان است که دیگر پنجکنت روی آبادانی قدیم خود را ندید.
در 1946 پس از پایان جنگ دوم توسط باستان شناسان روس در محلی به نام "قلعه مغ"، در کرانه جنوبی رود زرافشان، جایی که نهر کوم بدان میپیوندد، آغاز شد و تا سال 1953 ادامه یافت. باستان شناسان پنجکنت قدیم را شامل چهار قسمت شهرستان، کهندز، حومه و گورستان دانسته اند. مطالعات موجود نشان از کوشک و قصری در کهندز دارد که به سدههای پنج تا هشت میلادی تعلّق دارد. شهر دارای آتشکدههایی متشکل از مجموعه بنا و صحن بزرگ بوده است.شاهکارهای هنری این شهر باستانی شامل نقاشیهای دیواری چند رنگ سترگ، کندهکاری روی چوب، و سفالهای نقش دار است. بسیاری از نقاشیها شرح دلاوریها و شکار بزرگان است و در میان آنها نقوش داستانهایی را که سپستر فردوسی در شاهنامه به نظم کشید، به خوبی مشاهده میشود. داستان رستم پهلوان در میان آنان به روشنی هویداست. همچنین مویه بر سیاووش.
یافتههای شگفتآور ویرانههای پنجکنت علاوه بر موزههای پنجکنت و دوشنبه آذین بند دیوارهای موزه ارمیتاژ در سنت پطرزبورگ هستند.
از پنجکنت با دلی سرشار از مهر دوستداران رودکی به سوی پنج رود، مدفن رودکی راندیم. راه با درّههای زیبا، همراهی وفادارانه رود خروشان زرافشان، روستاهای آباد، و دختران و پسران دبستانی با چهرههایی گلگون و یونیفورمهای تمیز در راه مدرسه، به پیشوازمان آمد.
مرده نشود زنده، زنده به ستودان شد
آیین جهان چونین تا گردون گردان شد.
(رودکی)
مقبره پدر شعر فارسی - حضرت استاد ابوعبدالله رودکی در روستای پنج رود - پنجکنت تاجیکستان
در نوشتههای کهن، مزار رودکی را در "پَنُج" یا "بنجرودک" در نزدیکی شهرهای سمرقند و نخشب ذکر کردهاند. صدرالدین عینی که سخت در تلاش جستن مزار این پدر شعر فارسی بود، دریافت که بَنُجرودک تغییر یافته پنجرود است که مزار ناشناسی نیز در آن هست. عینی در 1939 اعلام کرد مزار رودکی را یافته است. در سال 1956 در آستانه هزار و صد سالکی رودکی دولت تاجیکستان دستور به نبش قبر بزرگ ناشناس خفته در پنج رود داد. میخائیل گراسیموف با گروه تحقیقاتی خود مزار را گشودند و استخوانهای مردی را در آن یافتند که به هنگام مرگ بیش از هشتاد سال داشته، چشمانش کور، دندانهایش ریخته و چند دندهاش شکسته بوده است. در کنار این استخوانها بقایای پارچههایی یافت شد که میتوانست مربوط به قبا، دستار و پیراهن مردی در دوران رودکی باشد.
مرا بسود و فروریخت هرچه دندان بود
نبود دندان، لابل، چراغ تابان بود
(رودکی)
سردیس استاد رودکی در روبروی مقبره رودکی در روستای پنج رود - پنجکنت تاجیکستان
دانشمندان روس استخوانها را مورد آزمایش قرار دادند و پس از دو سال یافتن مزار رودکی را به جهان اعلام کردند. ساختمان مزار در همان سال ها ساخته شد و باغ گورستانی که رودکی در آن دفن شده بود گلکاری و آبادان شد. در سال 2007 این آرامگاه مرمت شده است. بنای آرامگاه در ابتدا ساده و چهارگوشه بوده است اما ساختمان حاضر بنایی هشت وجهی است با مزاری با سنگ سیاه که هیچ نامی بر آن نوشته نشده.وقتی ما به دیدار رودکی رفتیم، ساختمان آرامگاه را تعمیری دوباره کرده بودند و هیچ نوشته ای بر هیچ گوشه نبود که زایر را به گور رودکی بودن دلالت کند. رودکی با آن شیوایی و شیرینی سخن، و با آن مهارت در چنگ نوازی و خوانندگی، اکنون در سکوت مطلق بدون هیچ نقشی بر دیوار یا نامی بر سنگ مزار خفته است.
پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل
ساق چون سوهان و دندان بر مثال استره
بر کنار جوی بینم رسته ی بادام و سرو
راست پندارم قطار اشتران آب رَه
(رودکی)
مقبره پدر شعر فارسی - حضرت استاد ابوعبدالله رودکی در روستای پنج رود - پنجکنت تاجیکستان
در باغ آرامگاه رودکی کتابخانه و موزه کوچکی از کتابهای منتشر شده رودکی و درباره رودکی موجود است که بیشتر آنها به خط فارسی و توسط اساتید دانشگاههای ادبیات ایران پژوهش و تحریر شدهاند. و ای دریغ که هم زبانان تاجیک ما توان خواندن این نوشتهها را ندارند.
ادامه دارد...
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت اول - عشق آباد - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت دوم - مرو قدیم - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت سوم - بخارا- ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت چهارم - سمرقند - ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت پنجم - خجند - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت ششم - پنجکنت - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت هفتم - شهر دوشنبه- تاجیکستان)
دیدگاه خود را بنویسید