با رودکی گرامی وداع کردیم و با دلی اندوهگین و با امید دیداری دیگر راهی دوشنبه شدیم. جاده خراب بود و کاروان اتومبیل‌های ما با تاخیر بسیار پیش می‌رفتند. ساعت پنج بعدازظهر به دوراهی رسیدیم که در یک سو جاده آسفالته نو و کوتاهی بود که از میان کوهستان می‌گذشت و از سوی دیگر جاده قدیمی و خاکی که کوهستان را دور می‌زد. در جاده آسفالته شرکت ایرانی سابیر ساختن تونلی پنج کیلومتری را برنده مناقصه شده و آن را در سال‌های آخر ریاست جمهوری احمدی نژاد به پایان آورده است. این تونل که به نام تونل انزاب یا تونل استقلال معروف است پس از بازگشایی دچار نقص‌های فنی بی‌شمار شد و اکنون دوباره بسته است و مهندسان و کارگران ایرانی در آن به مرمت مشغولند. بسته بودن تونل یعنی بسته بودن راه آسفالته و این به معنی مجبور بودن رانندگان به تردد از مسیر خاکی و بلندی است که مسیر را دو تا سه ساعت طولانی‌تر می‌کند.


به همت دوستی که همراه ما بود و گفتگوی او با مهندسان کار در تونل انزاب بنا شد دو ساعتی توقف کنیم و به هنگام تغییر شیفت کارگران از تونل عبور کنیم. توقف به راستی خسته کننده بود، به ویژه که در کنار جاده خاکی ایستاده بودیم و با عبور هر اتومبیل، مقادیر فراوانی خاک وارد دهان و ریه ما می‌شد. سرویس بهداشتی در اطراف نبود و این خود بر وخامت شرایط می‌افزود.
سرانجام پس از سه ساعت و نیم توقف به راه افتادیم. از بد حادثه گویا در تونل یکی از ماشین‌های راه سازی دچار سانحه شده بود و این به تاخیر افزود. اکنون شب شده بود و تاریک و ما از دیدن کوه‌های زیبا، دره‌های ژرف و نوار نقره فام رود انزاب محروم شدیم و در عوض در دو سوی تونل با قطار طویل کامیون‌هایی مواجه شدیم که در انتظار تغییر شیفت صبح بودند تا فرصتی به کف آورند و از تونل بگذرند. به جای هوای خوش کوهستان، دود گازوییل فرو دادیم و بر رانندگان این کامیون‌ها که ساعت‌ها وقت‌شان در پشت تونل سپری می‌شد، اندوه خوردیم. می‌توان گفت تاجیکستان کشوری است که نبود راه‌های ارتباطی مردمانش را از هم دور و تجارت و اقتصادش را به شدت آسیب زده است.
شب دیرهنگام، خسته و خاک آلوده به دوشنبه رسیدیم.
در روز دهم به بازدید دوشنبه رفتیم. با وجود آن که در دوشنبه آثاری با قدمت 2500 ساله یافت شده است این شهر که نام خود را از دوشنبه بازاری که در این مکان برگزار می‌شده وام گرفته، از جوان‌ترین پایتخت‌های جهان است.
در سده‌های میانی نام سرزمینی که امروز شهر دوشنبه در آن جای دارد شومان یا سومان نامیده می‌شده است. جغرافی دانان قدیم از شومان که "شهری استوار و دارای دژ و باره و چشمه‌ای پرآب" بوده و همچنین درباره این که "مکانی پر جمعیت و آباد و نیکو" یاد کرده‌اند. در ظفر نامه تیموری از شومان به نام حصار شادمان، یا حصار نام برده شده. بد نیست بدانیم که امروز بقایای قلعه حصار در بیست و پنج کیلومتری شهر دوشنبه قرار دارد و به سبب جدایی شهرهای نامآور تاجیک نشین، یعنی سمرقند و بخارا، آثار باستانی حصار از توجه خاصی برخوردار است و بازدیدکنندگان بسیار دارد.
در 1868 اداره روستا و بازار دوشنبه توسط دولت تزاری به امیر بخارا واگذار شد. این دهکده که در کنار رود ورزاب یا انزاب قرار گرفته در آن زمان محل برگزاری بازاری هفتگی در روزهای دوشنبه بوده است.
در اوایل قرن بیستم قلعه حاکم نشین، "تختگاه"، بر اثر زلزله ویران شد و عامل امیر، شاه مردان قل، به حصار دوشنبه کوچید و از آن پس دوشنبه "تختگاه" بیک شد. در 1920 پس از بمباران ارگ بخارا، امیر عالم جاه، به دوشنبه گریخت و در 1924 پس از پیروزی ارتش سرخ که از جمعیت 3140 نفری دوشنبه تنها 283 نفر را زنده باقی گذاشت، این شهر مرکز جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان معین شد. در 1929 نام این شهر به استالین آباد و در 1961 دوباره به دوشنبه واگردانده شد.
در حقیقت دوشنبه نمونه یک شهر به تمام معنی شوروی بوده است. شهری با خیابان‌های فراخ و ساختمان‌هایی بلند و بتنی که همانندشان در همه شهرهای شوروی سابق و در مسکو و لنینگراد نیز مشاهده می‌شده است. شهرسازی منظم، رباتیک و حساب شده با مساحت معلوم برای هر خانواده.
اگرچه دوشنبه آنگاه که پایتخت شد جمعتش به سیصد نفر نیز نمی‌رسید اما امروزه شهری رو به گسترش با یک میلیون نفر جمعیت است. به ویژه که کوشش می‌شود تاریخ گذشته تاجیکان را در آن بازسازی کنند. تندیس‌های بزرگ و زیبای اسماعیل سامانی و همچنین رودکی، همراه با ده‌ها تندیس شاعر و حکیم فارسی گوی، امروزه زینت بخش میادین و خیابان‌های دوشنبه است.
اگرچه دوشنبه در ساخت ساز و نوگرایی شهری، بسیار با عشق‌آباد فاصله دارد امّا این پایتخت آسیایی شوروی سابق نیز بافت قدیمی خود را تغییر داده و به ساختمان‌هایی با سبک اروپای غربی روی آورده است. ساختمان موزه، کتابخانه فردوسی، میدان سامانی، کاخ‌های رییس جمهور و بنای فوق العاده زیبای کاخ باربد و کاخ نوروز از زیبایی‌های شهر دوشنبه هستند.  
در روز یازدهم برای تماشای شهر پیاده از هتل که ساختمانی دوطبقه و ویلایی با حیاط زیبا بود، و در محله‌ای مسکونی و دیدنی قرار داشت، به سوی موزه دوشنبه رفتیم.

موزه دوشنبه ساختمان تازه‌ای است که در نوروز 1392 افتتاح شده و در خود گنجینه‌ای تاریخی- هنری از مردم تاجیکستان نگاه داری می‌کند. این موزه با سیستم دپارتمانی تنظیم شده و بسیار دیدنی و آموزنده است. در بخش باستانی آن نقاشی‌های دیواری شهر باستانی پنجکنت به نمایش گذاشته شده که به راستی دیدنی است. تنها دریغ این است که خود موزه اقدام به عکس برداری حرفه‌ای و چاپ کارت پستال‌هایی از این گنجینه ننموده و چون عکس برداری ممنوع است و یا اگر بشود بطور قاچاق عکس‌برداری کرد، عکس‌ها دیدنی نخواهند شد، هیچ سند مکتوبی از این موزه نمی‌توان با خود داشت. ای کاش متولیان هنر در تاجیکستان هرچه زودتر اقدام به چاپ کتاب‌ها و عکس‌هایی از گنجینه های گوناگون موزه دوشنبه بنمایند.

پس از بازدید موزه و عبور از پارک‌های زیبا به میدان سامانی رسیدیم با تندیس بزرگ شاه اسماعیل سامانی که در تمام تاجیکستان نظیر آن نصب شده است. به دید من تندیس عاری از قدرت و شوکت شهریاری است و از دور به تندیس‌های الهه مادر یونانی می‌ماند و نوعی ویژگی زنانگی در آن است.  جالب است که تاجیکان پس از استقلال تندیس بزرگ فردوسی توسی را به عنوان نماد کشور خویش در این میدان که روبروی ساختمان پارلمان نیز هست نصب کردند، اما سپس‌تر دریافتند نیاز به چهره‌ای سیاسی برای نمادسازی قدرت تاجیکان دارند. امّا این نماد به دید من خیلی لطیف و زنانه است و بیشتر حالت محافظت و مهر مادرانه را القا می‌کند تا اقتدار شاهانه. تندیس فردوسی را به مقابل کتابخانه ملی که آن هم بنایی تازه مرمت شده است منتقل کرده‌اند، که به حقیقت جایگاه شایسته‌تری برای فردوسی است.
در ادامه به میدان بزرگ با آب نماهای زیبایی می‌رسیم که تندیس بسیار بزرگی از رودکی در میان طاقی بلند و زیبا در آن نصب است. شکوهمند و دیدنی.

در گوشه‌ی خیابان‌های رودکی و فردوسی، کاخ کانون نویسندگان تاجیکستان واقع است که دیوارهای آن با مجسمه های بسیار زیبایی از بزرگان فارسی‌گوی چون رودکی و فردوسی و خیام و همچنین سخن دانان بزرگ تاجیک مانند صدرالدین عینی و تورسون‌زاده و همچنین بزرگان ادب روسیه شوروی مانند گورکی زینت یافته است. 

از جمله مکان‌هایی که در این سفر زیارت کردم و روانم به شادمانی و نشاط آمد، همین دیوار زیبا و باغ کاخ کانون نویسندگان بود. در میانه باغ تندیس بزرگی از صدرالدین عینی و ماکسیم گورکی را می‌بینی، نشسته و غرق در گفتگو. ایستادن در میان این بزرگان حال و هوایی دارد وصف ناشدنی. وای که ادبیات با روان انسان چه کرده و این ساحران و افسون سازان چگونه از فراز قرن‌ها زمان و کیلومترها فاصله جغرافیایی چنین روح را جلا می‌دهند و چنین همدمانی‌اند که مصاحبت با تندیس‌هایشان نیز دل نکندنی است. درود و آفرین بر روان همه این گرامیان، ارجمندان، و سترگ چهرگان دوران‌ها باد.

پس از نهار به بازدید بازار دوشنبه رفتیم. وقت بازار به خاتمه نزدیک شده بود و برق آن را قطع کرده بودند. دالان‌هایی تاریک با انبوه مردم و کالا‌هایی که بیشتر از ترکیه، هند، و چین بودند. در میانه بازار جالب‌ترین دیدنی، بانوانی بود که چرخ‌های خیاطی خود را مقابل دکان‌های بسیار کوچکی که با پرده پوشیده شده بودند، گذاشته و مشغول تعمیرات لباس‌ها و کوتاه و بلند کردن شلوار و بلوز بودند. مشتریان که البته همه مرد بودند، در پشت پرده لباس‌ها را امتحان می‌کردند و بانوی چرخ کار با چرخ دستی خود بی‌درنگ تعمیرات لازم را انجام می‌داد.رفت و آمد در تاجیکستان توسط تاکسی‌های خطی انجام می‌شود و بسیار آسان و البته کمی پرهزینه است. یادم رفت بگویم که در ترکمنستان تاکسی نیست و برای یافتن وسیله رفت و آمد باید کنار خیابان ایستاد و دست تکان داد. همه اتومبیل‌ها می‌توانند مسافرکِشی کنند.
نکته دیگر آن که در ترکمنستان مامورین انتظامی حضوری پر رنگ و مشخص داشته و بر عبور و مرور اندک پیاده‌ها و اتومبیل‌ها نظارت دقیق دارند. به نظر نمی‌رسد پلیس ترکمنستان فاسد باشد امّا در تاجیکستان اوّلین ناخشنودی که به طور مشخص بازدید کننده را به حیرت و نفرت وا می‌دارد، حضور پررنگ مامورین فاسد و رشوه خوار انتظامی در خیابان هاست. مردم و البته بازدید کنند‌های بیگانه از پلیس می‌هراسند و در تلاشند از چشم‌رس آنان دور بمانند.

در بازگشت من و همسرم تصمیم به دیدار مزار صدرالدین عینی گرفتیم که یکی از دلایل من به این سفر بود. مزار صدرالدین عینی در پارکی به نام خود او قرار دارد. بودن با صدرالدین عینی نیز غنیمتی بود که با هیچ چیز قابل تعویض و مقابله نیست. پارک بزرگ است ولی تنها ورودی آن که بلافاصله به تندیس مزار صدرالدین عینی و کمی آن سوتر مزار باباجان غفوروف منتهی می‌شود تمیز و آراسته به گل‌های زیباست. بقیه باغ ژولیده و متروکه به گمان می‌آید. باغبان سالخورده با چهره بشاش تاجیکی خود تنها راهنمای این باغ و مزار‌ها بود. امّا خاک به عینی اعتبار می‌یابد و گل به روییدن بر مزارش. نمونه‌ای از اشعار عینی را نقل می‌کنم:ای وطن!
ای از خرابی تو دگر نیست کارشان
آن ها که ادعای ولای تو می کنند
گر خدمتی کنند به نام تو فی المثل
از بهر نام خود، نه برای تو می کنند
آنان که از حریم تو مهجور مانده اند
چون عینی غریب دعای تو می کنند
جالب است که برای دیدار او ابتدا راننده تاکسی ما را به قبرستان لوچاب در گوشه دیگری از شهر دوشنبه برد که آرامگاه بزرگان دیگری چون میرزا تورسون زاده و استاد محمد جان شکوری بود و ما فرصت آن را یافتیم تا به این بزرگواران که در زنده نگاه داشتن ادب فارسی در تاجیکستان کوشش بسیار کرده‌اند ادای احترام کنیم. به روان نیک‌خواه همه این گرامیان صد هزار آفرین و درود.
نمونه‌ای از شعر میرزا تورسون زاده را می‌آورم که نشانگر اثر ژرف خواجه شیراز بر اوست:
غزل می‌گفت و دُر می‌سفت حافظ، شاعر شیراز
سخن را داده در وصف شما جادوگران پرواز
دل تاجیک و ایرانی محبت گاه حافظ شد
سرود عاشقان هم صحبت دلخواه حافظ شد
دل و جان را فدا کرد او برای چشم جادویی
به زلفان سمن بویی، به خال و خط هندویی
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را"
شب به دیدار مجموعه‌ای به نام کاخ نوروز رفتیم. این مجموعه که به کاخ‌های ایتالیا بیشتر شبیه است بسیار زیبا است و در اطراف آن سازه‌هایی شبیه آرامگاه حافظ ساخته‌اند با مرمر سفید که به راستی دیدنی است. در کنار آن کاخ باربد و همچنین هتل بزرگ حیات قرار دارد. این مجموعه که گویا با هزینه‌ای برابر 60 میلیون دلار ساخته شده، مجموعه‌ای از رستوران‌ها و چای‌خانه‌هاست.

شب با همسفران تصمیم رفتن به رستورانی با موسیقی زنده گرفتیم. در دوشنبه چنین رستوران‌هایی بسیارند. البته در عشق‌آباد و دیگر شهرهای بزرگ ترکمنستان و ازبکستان هم همین گونه است. با دو تاکسی عازم رستوران شدیم. هنرمندان برنامه به عنوان خوش آمد ما و گروه دیگر ایرانیانی که در رستوران بودند، چند ترانه معروف ایرانی اجرا کردند. اصولا موسیقی پاپ ایرانی و خواننده‌های آنها در تاجیکستان و ازبکستان محبوبیت فراوان دارند. بیشتر مردم گوگوش را می شناسند و دوستش دارند.جالب است بدانید تاجیکستان اقدام به برنامه‌ای برای تعیین برترین‌های موسیقی فارسی در جهان کرده است. چیزی مثل انتخاب برترین‌های موسیقی جهان در موناکو. بدیهی است که این جایزه تنها به دست اندرکاران موسیقی در ایران، افغانستان، ازبکستان و تاجیکستان تعلّق می‌گیرد. نخستین مراسم اهدای این جایزه را در یوتیوب می‌توانید ببینید و دیدنی است.
روز دوازدهم، آخرین روز اقامت ما در تاجیکستان و آخرین روز سفر فرارودان ما با عید قربان برابر بود. و این خود اقبالی فرخنده بود زیرا تاجیکان برای عید قربان مراسم ویژه‌ای دارند که به نوعی ملّی و مذهبی است. مردم تاجیکستان مسلمان و پیرو مذهب حنفی می‌باشند و مثل بقیه ملل مراسم دینی خود را با آیین‌های ملی درآمیخته آمیزه‌ای منحصر به خود فراهم آورده‌اند که بسیار گرامی است. در این روز مردم لباس نو می‌پوشند و به دیدار یکدیگر می‌روند. در همه مراسم آیینی ایران باستان پهن کردن سفره‌ای ویژه از مشخصات آیین است. ایرانیان باستان برای نوروز، یلدا، مهرگان، عروسی، عزا و تولد کودکان سفره‌هایی با محتویات ویژه می‌گسترانیده‌اند. در آیین‌های ایران باستان، علاوه بر تغییرات طبیعی فصول و محصول، تغییرات زندگی انسان‌ها نیز موجبی برای گردهم آمدن و شرکت بر سفره یکدیگر بوده است.
سفره آیینی عید قربان تاجیکستان نیز از آن نمونه است. با توجه به آنچه دیدیم، خانواده‌های تاجیک برای سرور و سفره عید قربان برنامه‌ریزی بلندی می‌کنند. می‌توان تصور کرد که بانوان تاجیک از هفته‌ها پیش به تهیه انواع خوراک و شیرینی‌های آیینی مشغول می‌شوند. به نظر می‌رسد همه خانواده‌ها، یا شاید کهن سالان همه خانواده‌های تاجیک، سفره‌ای می‌گسترانند با خوراکی‌هایی از گوشت، که در خوراک روزانه تاجیکان سهم اساسی دارد، چه این گوشت از گوسفند قربانی خانواده باشد یا از قصابی تهیه شده باشد. همچنین شیرینی، شکلات، کیک ویژه، میوه‌های متنوع فصل و آجیل‌های فصل. براین سفره‌ها سمبوسه تاجیکی از ضروریات است و آش که همان برنج و هویج پخته شده در آب گوشت می‌باشد.
در این روز کودکان با جامه‌هایی نو و آراسته با کیسه‌ای در دست به خانه همسایگان می‌روند تا کیسه‌های خود را از شیرینی و تخم مرغ پخته بیاکنند. حرکت دخترها و پسرهای نوجوان در شهر در روز عید زیبا و دیدنی است.
در روز جشن قربان ما ابتدا بر سفره سهراب ضیا، خبرنگار بی‌بی‌سی نشستیم. خانه سهراب که درش را با سخاوتمندی بر روی ما گشود و سفره‌اش را با مهربانی و ادب ویژه تاجیکان با ما شریک کرد از ساختمان‌های قدیمی دوران استالینی است با راه پله‌هایی تاریک و باریک. به دیدار سهراب رفتیم که مهربانیش فراخ بود و روی گشاده‌اش روشنی بخش روز ما.
خانه دیگری که در بر ما گشودند و کریمانه ما را برسفره عید خود نشاندن، خانه رمضان ظریف میزایف سفیر سابق تاجیکستان در ایران بود. خانم و آقای سفیر با گشاده‌رویی پذیرای گروه ما شدند و بر سفره رنگین خود ما را میهمان کردند. پسران، دختران و نوه‌های آقای سفیر نیز به ما خوش آمد گفتند. نشستن با هر دوی این عزیزان برای من غنیمتی بود وصف ناشدنی زیرا هر یک از این دو عزیز سرشار اطلاعاتی یگانه درباره تاجیکستان، شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن، و همچنین چشم اندازهای آینده آن بودند.

روز دوازدهم ما میهمان مهربانی تاجیکان و شاهد سخاوت بی‌دریغ آنها بودیم. آیا می‌دانستند که این آخرین روز ماندگاری ما در تاجیکستان است و چنین ما را شرمنده لطف خود کرده‌اند؟با شتاب به هتل بازگشته و راهی فرودگاه شدیم. فرودگاه دوشنبه در مقایسه با فرودگاه‌هایی که دیده‌ام بسیار کوچک و محقر است و گمان نمی‌کنم پذیرای پروازهای بین المللی بسیار باشد. با پرواز آسمان به مشهد بازگشتیم.
سفر ما به پایان آمد و برجای خاطره‌ای ماند بس شیرین و دوستانی بس گرامی و عزیز و در دل حسرتی برای دوباره دیدن همه این شهرها و آدم ها. آدم‌هایی که نه خاک که فرهنگ مشترک، زبان یگانه، و گویندگان برجسته و حکیم ما را خویش هم کرده و هیچ مرزی جدایمان نمی‌سازد. آدم‌هایی که همان مهر را به رودکی و فردوسی و عینی و گورکی دارند که من دارم. آدم‌هایی که دوستشان دارم.
مرا سفر به کجا می برد
کجا نشان سفر ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های سرد فراغت
گشاده خواهد شد.

پایان - فلور طالبی

خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت اول - عشق آباد - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت دوم - مرو قدیم - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت سوم - بخارا- ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت چهارم - سمرقند - ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت پنجم - خجند - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت ششم - پنجکنت - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت هفتم - شهر دوشنبه- تاجیکستان)