روز سوم به سوی مرو راندیم. با اتومبیل‌هایی راحت و خنک از نسیم کولر و همسفرانی سخاوتمند با کوله‌هایی پر میوه و دلی پر مهر. تا به مرو برسیم راه درازی بود و بازدید مزار ابوسعید ابی‌الخیر در پیش. راه سخت بود و بیابان قرقوم حاکم.  
ابوسعید عارف قرن چهارم ایران در مهنه به‌دنیا آمد و همان‌جا وفات یافت و بدین سبب نزد ترکمن‌ها به «مهنه بابا» مشهور است. مزارش در مهنه است که امروز در ترکمنستان پشت کوه‌های سرخس واقع شده است. بسیاری او را تکمیل‌کننده رباعی می‌دانند که رودکی کبیر با ذوق سرشارش ابداع کرده بود. ماجرای دیدارش با ابن‌سینا شنیدنی است. آنچه او دیده بود پورسینا می‌دانست و آنچه بوعلی می‌دانست پیر مهنه دیده بود. مزارش آرامش‌بخش و دلپذیر است.  

گفتار نکو دارم و کردارم نیست  از گفت نکوی بی‌عمل عارم نیست  
دشوار بود کردن و گفتن آسان  
آسان بسیار و هیچ دشوارم نیست  
سهروردی او را همراه بوعلی و خیام از بنیان‌گذاران فلسفه نوافلاطونی در ایران می‌داند.  
گفتی که منم ماه نشابور سرا
ای ماه نشابور، نشابور تو را
آنِ تو تو را و آنِ ما نیز تو را
با ما به نگویی که خصومت ز چرا؟  
شامگاهان به شهر ماری رسیدیم. در کنار خرابه‌های مرو باستان. در وقت اندکی که داشتیم به خیابان دویدیم تا بر این خاک گرامی قدم گذاریم.  
پگاه بعد به سوی مرو باستانی راندیم. به تماشای «قزقلعه» بزرگ که تنها دیوارهای بلندش همچنان استوار ایستاده و خرابه‌های پر وسعت مرو که از شکوهی باستانی حکایت دارد. سلطان ملکشاه سلجوقی که مرو را پایتخت برگزیده بود در این قلعه اقامت داشت. فکر می‌کردم به داستانی که از فروافکندن زنان و دختران مروی خود را از فراز باروهای مرو به هنگام حمله مغول می‌گفت.  

مرو که در کتیبه‌های داریوش مَرَگوش نامیده شده نه‌تنها از شهرهای بزرگ باستانی ایران که از پایتخت‌های نامی ایران زمین نیز بوده است. اگرچه اکنون تنها خرابه‌هایی از آن شکوه باقی است اما زمانی به گزارش یاقوت حموی پیش از حمله مغول در قرن ششم هجری، ده کتابخانه بزرگ در این شهر بوده است. مرو، نیشابور، هرات و بلخ چهار ابرشهر ایران قرون پنجم و ششم هجری بودند که در تازش مغول‌ها چنان نابود شدند که خرابه‌هایی بیش از آنان به جای نماند. مرو و هرات و نیشابور دوباره در سایه شهر خراب شده ساخته شدند اما از بلخ نامدار حتی نامی به جای نیست.  مرو همان شهری است که داریوش سوم از تازش تازیان به آن‌جا گریخت به امید فراهم آوردن لشکر پراکنده اما با دشنه خیانت مرزبان، ماهوی سوری، یا شاید آزمندی آسیابان ناشناس به قتل رسید و طومار شهریاری مستقل و سرافراز ایرانی را برای ابد به هم پیچید.

شاید اگر گوش بر زمین نهیم صدای فریاد داریوش سوم را به هنگام فرود دشنه خیانت، یا سم سواران مغول را بشنویم که در پی مرویان می‌تازند و صدای ناله و فریاد زنان و مردانی که خون بی‌گناهشان بر زمین می‌ریزد. می‌گویند در مرو دو میلیون با تیغ مغولان به خاک افتادند. دو میلیون مرد و زن هنرمند و پویا که قربانی نخوت و حماقت سلطان خوارزمشاهی شدند و در زیر سم اسبان چنگیز مغول از پای درآمدند.  مرو خاک مقدسی است که شاعران و سخن‌سرایان بسیار در خود پروانیده است. کسایی مروزی از آن جمله است که از قدیمی‌ترین شاعران ایرانی قرون سوم و چهارم هجری است.
گر در عمری شبی به ما پردازد
وین جان به لب رسیده را بنوازد
لب بر لب او نهشته، ناگه خورشید
با تیغ کشیده بر سر ما تازد
مزار سلطان سنجر سلجوقی در مرو است. اگرچه در دوران او مرو پایتخت نبود اما سلطان سلجوقی دوستش داشت. به خاک گرامی مرو و مردان و زنان دلاور و فرهنگ‌دوستش درود می‌فرستم.  در این میان به دیدار مزار خواجه یوسف همدانی رفتیم. این عارف قرون پنجم و ششم هجری که در همدان تولد یافت. در گذر عمر درازش به هرات و بادغیس رسید که از مراکز علم و ادب آن روزگار خراسان بزرگ بودند. چون از دار فانی جست در هرات به خاک سپرده شد اما بعدها مریدانش گور او را نبش کرده و جنازه‌اش را به مرو گرامی بردند. عطار این عارف بزرگ را بسیار ستوده و بارها در اشعارش از او سخن گفته است. در منطق‌الطیر در اشعار ۱۸۴ می‌سراید:  
یوسف همدان امام روزگار  
صاحب اسرار جهان بینای کار  
گفت چندانی که از بالا و پست  
دیده‌ور می‌بنگرد از هرچه هست  
هست یک یک ذره یعقوبی دگر  
یوسف گم کرده می‌پرسد خبر  
تنها اثر باقیمانده از این خواجه «رتبة الحیات» نام دارد که از نمونه‌های فاخر نثر فارسی قدیم است.  

مزارش که روزگاری کعبه خراسان نامیده می‌شده است، بازدیدکنندگان بسیار دارد و آشپزخانه‌ای دایر که این زایران آش و پلو مرسوم میان ترکمن‌ها را می‌پزند و بر سفره‌های گسترده می‌نهند و میهمانان از راه رسیده چون ما را نیز به سفره می‌خوانند.از مرو به سوی چهارجوی یا ترکمن‌آباد می‌رویم به شمیم فرح‌بخش بوی جوی مولیان. همه با هم آواز رودکی کبیر را خواندیم و به روان این پیر خوش‌سخن و خوش‌نوا و هرکه‌ها که پس از او این نوا را خواندند و به ما وا نهادند عشق و درود نثار کردیم.  
بوی جوی مولیان آید همی  
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی‌های آن
زیر پایم پرنیان آید همی  
به شادی دیدار آموی کبیر دل در سینه نداریم و همه قرار از کف داده‌ایم.  

بر فراز پلی بلند و بسیار پرتردد از جیحون یا آمودریا می‌گذریم و من به یاد فریگیس و پسرش کیخسرو می‌افتم که چگونه با اسب به آب‌های خروشان بهاره این رود زدند تا نوید سربلندی و آزادگی را به مردمان ایران زمین برسانند. و دریغ که به سبب مرزی بودن این دریای باستانی ایرانیان، من مشتاق اجازه نیافتم با این آب رخ بشویم و ادای احترام و سپاس به کیخسرو دلیر و مادر دلاورتر او بنماییم. 

 ادامه دارد...

خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت اول - عشق آباد - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت دوم - مرو قدیم - ترکمنستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت سوم - بخارا- ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین تور زمینی جاده ابریشم (قسمت چهارم - سمرقند - ازبکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت پنجم - خجند - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت ششم - پنجکنت - تاجیکستان)
خاطرات سفر به آسیای میانه همراه با هشتمین سفر زمینی جاده ابریشم (قسمت هفتم - شهر دوشنبه- تاجیکستان)