شیگاتسه
سفرنامه تبّت: از تهران تا چومولونگما* (قسمت دهم)
/post-1016پس از تجربههای بهیادماندنی در دریاچه یامدروک، یخچال کارولا و دریاچه مانلا، به شهر تاریخی گیانتسه رسیدیم. شهری که گویی در میان دشتی وسیع، زیر سایه قلعه مستحکم دزونگ قد برافراشته است. گیانتسه با ارتفاعی نزدیک به ۴۰۰۰ متر، سوّمین شهر بزرگ تبّت محسوب میشود و صومعه پالچو با چرخهای دعای رنگارنگش، از دور خودنمایی میکرد. در یکی از رستورانهای حلال شهر توقف کردیم و با چشیدن طعم توکپا (نودل تبّتی) و چای کرهای گرم، خستگی راه را از تن به در کردیم. هوا رو به خنکی میرفت که دوباره به جاده افسانهای G318 پیوستیم. مسیر از اینجا به بعد، با دشتهای گستردهای که گاه به گاه با دیرهای تبّتی و روستاهای سنتی پوشیده میشد، حال و هوایی متفاوت داشت.
سفرنامه تبّت: از تهران تا چومولونگما* (قسمت نهم)
/post-1015پشت سر گذاشتنِ دریاچهی یامدروک سخت است، امّا جاده مرا به سوی افقهای تازه میکشاند. کمکم، ارتفاع جاده بیشتر میشود و هوای رقیقتر، نفسها را کوتاهتر میکند. کوههایی که تا دیروز در دوردست بودند، حالا آنقدر نزدیکاند که گویی میتوانم صخرههایشان را لمس کنم. اینجا، زمین به آسمان نزدیکتر است و من، در میانهٔ این دو، احساس میکنم گمشدهای میانِ ابدیتها هستم.
سفرنامه تبّت: از تهران تا چومولونگما* (قسمت هشتم)
/post-1014خداحافظی با لهاسا... این شهری که چند روزی میزبانم بود، با آن هوای پاک و آسمان آبیاش، حالا دیگر وقتِ وداع است. نشستهام روی صندلیِ چوبیِ یک چایخانهی سنّتی و آخرین جرعههای چایِ شیرینِ تبّتی را مزه میکنم و به رفتوآمدِ مردم نگاه میکنم. زندگی اینجا جریان دارد، آرام و بیوقفه، گویی هیچ کس نمیداند دلم برای این خیابانهای پر از جنبوجوش چقدر تنگ خواهد شد.