* چومولونگما نام محلی قله اورست در منطقه تبت و چین می‌باشد.

قسمت دوم: 3600 کیلومتر با قطار (چنگدو - شنینگ - لهاسا)
قطار از شهر چنگدو به سمت شهر شنینگ در  شمال چین حرکت می‌کرد. در شهر شنینگ باید قطار را عوض کرده و با قطار معروف تبت به سمت شهر لهاسا حرکت می‌کردم. راه آهن چینگهای - تبت اولین راه آهن به تبت است که تبت را با سرزمین اصلی چین پیوند می‌دهد و به تاریخ تبت بدون ریل پایان می‌دهد.

نهصد و شصت کیلومتر از این راه آهن در ارتفاع چهارهزار متری از سطح دریا قرار دارد و بلندترین نقطه آن پنج هزار و هفتاد و دو متر است که حداقل دویست متر بالاتر از مرتفع‌ترین راه آهن جهان یعنی راه آهن پرو در رشته کوه‌های آند است. طول کل راه آهن چینگهای - تبت هزار و نهصد و پنجاه و شش کیلومتر از شینینگ تا لهاسا است. 

بخش گلمود به لهاسا به طول هزار و صد و چهل و دو کیلومتر از رشته کوه‌های کونلون و تانگولا زیگزاگ دارد. پانصد و پنجاه کیلومتر از این راه آهن بر روی زمین یخ زده ساخته شده است که طولانی‌ترین راه آهن در هر یک از خطوط راه آهن فلات روی زمین است. تونل فنگوشان (Fenghuoshan) راه آهن چینگهای - تبت که در ارتفاع چهار هزار و نهصد و نه متری از سطح دریا ساخته شده است، مرتفع‌ترین تونل روی زمین یخ زده در جهان است و تونل کوهستانی کونلون با طول کل هزار و ششصد و هشتاد و شش متر طولانی‌ترین تونل فلات جهان است که بر روی زمین یخ زده ساخته شده است.

پل رودخانه چینگشوی با طولی نزدیک به دوازده کیلومتر، در ارتفاع چهارهزار و چانصد متری در منطقه خالی از سکنه هوه سیل، به عنوان طولانی‌ترین پل راه آهن فلات جهان شناخته می‌شود. پس از تکمیل، حداکثر سرعت قطارها به تبت به گونه‌ای طراحی شده است که در مناطق زمین یخ زده به یکصد کیلومتر در ساعت و در زمین‌های غیر یخ زده به یکصد و بیست کیلومتر در ساعت برسد. حدود یکصد هزار مهندس و کارگر ساختمانی در ساخت راه‌آهن چینگهای - تبت شرکت داشتند و ده درصد آن‌ها از گروه‌های قومی محلی بودند. هیچ یک از کارگران در طول ساخت و ساز بر اثر بیماری ارتفاع فوت نکردند. راه‌آهن چینگهای تبت با چشم‌اندازی فوق‌العاده زیبا در طول مسیر، برای شهرت مهندسی خیره‌کننده در چین و خارج از کشور، یعنی نه رکورد معروف جهانی زیر، بسیار معروف است.

ساعت ۶ صبح به راه آهن شهر شنینگ  رسیدم. ایستگاه راه‌آهن شینینگ، دروازه باشکوه ورود به دنیای اسرارآمیز  تبت، با معماری مدرن و چشم‌اندازی خیره‌کننده، یکی از بزرگ‌ترین و  پیشرفته‌ترین ایستگاه‌های قطار در شمال غرب چین به شمار می‌رود. این  ایستگاه عظیم با مساحتی بالغ بر ۴۸۰۰۰ متر مربع، ترکیبی هماهنگ از طراحی  مدرن و عناصر فرهنگی تبتی را به نمایش می‌گذارد، گویی خود پیش‌درآمدی است  بر تجربه‌ای که در انتظار مسافران قطار تبت است.

شینینگ، که در ارتفاع  ۲۲۷۵ متری از سطح دریا قرار دارد، نه‌تنها نقطه آغازین سفر خیره‌کننده با قطار تبت محسوب می‌شود، بلکه مهم‌ترین مرکز تدارکاتی برای این خط آهن استثنایی نیز هست. قطارهای پرسرعت و لوکسی که از این ایستگاه به سوی لهاسا حرکت می‌کنند، مجهز به پیشرفته‌ترین سیستم‌های اکسیژن‌رسانی و فناوری‌های تطبیق با ارتفاع هستند، چرا که قرار است از مرتفع‌ترین خط آهن جهان با حداکثر ارتفاع ۵۰۷۲ متر در گذرگاه تانگولا عبور کنند. ایستگاه راه آهن تانگولا به عنوان مرتفع‌ترین ایستگاه قطار روی زمین شناخته می‌شود. سالانه هزاران مسافر از سراسر جهان در این ایستگاه گرد هم می‌آیند تا سفر رویایی خود به بام  دنیا را آغاز کنند.


قطار سبز رنگ با ابهت خاصی روی ریل آماده حرکت بود، گویی می‌دانست قرار است ما را به بام دنیا ببرد. اینجا، نظم و انضباط حرف اول را می‌زند. با وجود بزرگی سالن راه آهن همه چی به درستی در حال انجام  است. واگن 8 وکوپه شماره ۸ قرار بود برای ۲۰ ساعت خانه موقتم باشد. دو دختر جوان چینی با موهای دم‌ اسبی و کوله‌پشتی‌های بزرگ با هیجان وارد کوپه شدند. نی‌هائو را گفت و منم با لهجه شیرین فارسی آن را تکرار کردم. هر دو با تعجب به هم نگاه کردند. دختر کوچک‌تر که بعداً فهمیدم نامش "ژیائو" است با انگلیسی دربداغونی گفت: اهل کجا هستی؟ ما فکر کردیم همه مسافران کوپه چینی هستند.
مشغول معرفی خودم بودم که در کوپه باز شد و یک مرد تبتی وارد شد. قد بلند با چشمانی بادامی و پوستی گندم‌گون که زیر آفتاب تبت برنزه شده بود. تاشیدهل نام داشت و فقط تبتی و چینی بلد بود. همین شد که مکالمات ما ترکیبی شد از انگلیسی دست‌ و پا شکسته، اشارات دست‌ و پا و اپلیکیشن ترجمه.
قطار تبت ویژگی‌های عجیبی دارد. و به آن قطار بهشت می‌گویند. سیستم اکسیژن‌رسانی خودکار که با افزایش ارتفاع فعال می‌شود، پنجره‌های فوق ‌عریض که مثل تلویزیون‌های اولترا اچ‌دی منظره‌های خیره‌کننده را نمایش دهند و توالت‌های مجهز به گرم‌کن صندلی که ژیائو مدام در حال تعریف از آن بود.
تاشیدهل از کیفش یک ظرف مخصوص درآورد پر از تسامپا (آرد جو بودایی). با حرکات نشان داد باید با چای کره تبتی مخلوطش کنیم. ژیائو که کنجکاو شده بود یک قاشق برداشت و فوراً صورتش درهم رفت: "وای! مزه خاک میده!" همه خندیدیم، حتی تاشیدهل که تا آن موقع جدی بود.
برای گذراندن وقت لین شی (خواهر بزرگ‌تر) پیشنهاد داد بازی گل یا پوچ چینی را انجام دهیم. مشکل اینجا بود که من قوانین را نمی‌فهمیدم و تاشیدهل اصلاً متوجه نمی‌شد چه خبر است. در نهایت با ترکیب قوانین ایرانی و چینی بازی جدیدی اختراع کردیم که بیشتر شبیه یک جلسه یوگای دسته‌ جمعی شده بود!.
نیمه‌ شب وقتی قطار از گذرگاه تانگولا (۵۰۷۲ متر) رد می‌شد لین‌شی ناگهان داد زد: دارم پرواز می‌کنم! از فرط هیجان به پنجره چسبیده بود. بیرون ستارگا آن‌قدر نزدیک به نظر می‌رسیدند که گویی می‌توانستی آن‌ها را بچینی. تاشیدهل آهسته و در زیر لب سرودی تبتی زمزمه می‌کرد، گویی دعایی برای ایمنی سفرمان بود. قطار در میان ارتفاعات فلات تبّت حرکت می‌کرد و من آرام آرام برای خواب آماده می‌شدم. صبح وقتی از خواب بیدار شدم منظره کاملاً تغییر کرده بود، کوه‌های برفی با رودخانه‌های یخ‌زده شبیه نقاشی‌های مرکبی چینی بودند. تاشیدهل به زبان تبتی گفت: خوش آمدی... به خانه من! و برای اوّلین بار لبخند بر صورتش نقش بست. ظهر هنگام به شهر لهاسا رسیدیم.

پیاده که شدم، لین شی یک بسته به دستم داد: هدیه... برای دوست ایرانی. داخلش ماسک اکسیژن تزئینی با طرح پاندا بود. لین‌شی با خنده گفت: دفعه بعد تو باید به ما فارسی یاد بدهی. چهار غریبه از چهار فرهنگ مختلف که برای بیست ساعت زیر یک سقف داستان‌هایمان را با هم تقسیم کردیم. شاید این جادوی قطار تبت باشد، بالا بردن دل‌هایمان تا ارتفاع دوستی‌های تازه، نه فقط رساندن مسافران به  ارتفاع ۵۰۰۰ متری...

ادامه دارد...
جواد عابد خراسانی

قسمت سوم...